شما اینجا هستید
خون به پا خواهد شد
حدیث متقی / مترجم
«چرا خون بهپا خواهد شد»، بهترین فیلم قرن 21 است؟ به این پرسش تنها میتوان با رفتن به سراغ خود فیلم پاسخ داد. همانطور که در سال اکران فیلم به آن اشاره شد، خون بهپا خواهد شد چیزهای زیادی،علاوه بر بازیهای شگفت انگیز بازیگرانش، برای ارائه به مخاطب دارد. حکایت تراژیک پل توماس اندرسون درباره اعتیاد جامعه به نفت است و بازی پرشور دنیل دی لوئیس به شکل ملموسی آن را به نمایش در میآورد. این فیلم کیفر خواستی تند و تیز و صریح به خشونت مردانه و یک اخطار آخرالزمانی است؛ حماسه ای که از ابتدای قرن بیستم آغاز میشود و تا سالهای رکود 1929 ادامه مییابد. خون بهپا خواهد شد، زمان پیشاتاریخی وحشیانه اکتشاف نفت را توصیف میکند و در شمایل یک مرد، رابطه ناکارآمد ما را با سرمایه و منابع طبیعی نشان میدهد.
عنوان
عنوان فیلم یک پیشگویی، اخطار یا یک بیانیه ماوراء الطبیعی و کینه توزانه است. این عنوان ظریفتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. خون فقط در آخرین صحنههای اپراگونه فیلم ظاهر میشود. قبل از آن، زخمها همه درونی هستند و با مایعی که از زمین(مثل سرخرگی بریده شده) فوران میکند، پوشیده شده اند.شاهکار عجیب پل توماس اندرسون اقتباس آزادی از رمان «نفت» آپتون سینکلر 1927 است. همانطور که اشاره شد این فیلم حکایت تراژیکی از وابستگی انسان به این کالاست. نفت که پیش از این، کاتالیزور موفقیت تجاری و نوآوریهای تکنولوژیک بوده است، حالا شاهرگ حیاتی در حال کوچکتر شدن تمام ثروتهای مادی و نیروی محرکه همه کشمکشهای نظامیماست که کمتر به آن اذعان شده و حتی علت از راه رسیدن یک فاجعه زیستمحیطی است. این نام سیاهنمای «خون بهپا خواهد شد»، انگار همه را تهدید به فاجعه میکند، فاجعهای که حالا دیگر بهتدریج در دوردست دیده میشود: نابودی کل زمین.درضمن اشاره به آینده تیره و تاری دارد که اعتیاد و نیاز ما به نفت نمیتواند برآورده شود. داستان خون بهپا خواهد شد آنقدر عجیب به نظر میرسد که انگار در سیاره دیگری اتفاق افتاده است.
شخصیت و پلات
دنیل دی لوئیس در نقش دنیل پلین ویو، یکی از شگفتانگیز ترین و عجیبترین اجراهای دوران کاریاش را به عنوان یک کاشف نفت در اوایل قرن بیستم، به نمایش گذاشته است. پلین ویو، یک معدنکار نقره پیشگام است که بختش را در 1898 برای کشف نفت میآزماید و با پوزخندی شیروار به استقبال آن میرود. او این کشف از روی بخت و اقبال را به ثروتی هنگفت تبدیل میکند. در واقع پلین ویو از غرور و از تحقیر ضد انسانی ای که بر هر کس و هر چیزی روا میدارد که دور و برش وجود دارند، انگیزه میگیرد. اما او یک نقطه ضعف دارد: پسر خواندهای به اسم Hw (با بازی دیلن فریزیر) که همزمان، هم او را دوست دارد و هم از او بهرهکشی میکند؛ همچنین او یک دشمن دارد: کشیش جوان مقدس مآب چرب زبانی (الی ساندی با بازی پل دانو ) که پلین ویو برای بهدست آوردن اقیانوسی از نفت باید مزرعه خانواده اش را بخرد.به نظر میرسد دنیل دی لوئیس برای نمایش این شخصیت با رفتن سراغ ویژگیهای بیرونی، بیش از همه، از لحن، لهجه و صدا بهره گرفته است. او از تاکیدها، تغییر لحنهای نکتهسنجانه و کشدار و یک لهجه آمـــریکــایی اسکاتـــلنــدی-ایــرلنـــدیِ تندخویانه محکم که آن را از جان هیوستن الهام گرفته، استفاده میکند. بیش از همه دی لوئیس ما را به یاد فـــیـــلم «گـــنــجهـــای ســیــرا مـــادره» (به کارگردانی هیوستون) میاندازد. بازی سبک دار و هنرمندانه او مثل بازیهای لارنس الویر برای مخاطب به لذتی حسی منجر میشود.صحنه آغازین خون بهپا خواهد شد خارقالعاده است. موسیقی ارکسترال آتونال عجیب و غریبی از گروه ردیو هد (جانی گرین وود)، مانند بقیه آثار اندرسون از دقیقه 11 آغاز میشود. بر خلاف همهمه دلهرهآور این قطعه، منظره کوهستانی عریانی را میبینیم که پلین ویو ــ که مرد فقیری است ــ در آن سرسختانه و بی وقفه در زیر زمین مشغول کندوکاو است. سرانجام پلین ویو بهصورت اتفاقی نفت را کشف میکند. این صحنه بیکلام را میتوان با سکانس طلوع انسان در فیلم اودیسه2001 کوبریک مقایسه کرد. در آن صحنه، میمونها کشف میکنند چگونه از انگشت شستشان برای گرفتن ابزار استفاده کنند و سپس یکی از آنها استخوانی را به هوا پرتاب میکند که به سفینهای فضایی تبدیل میشود.تلاش زیرزمینی پلین ویو متوحشانه و غیرانسانی است. این، همان کار کثیف پشت صحنه است که دنیای مدرن و مفرح را میسازد. او ثروتی از راه نفت بهدست میآورد که کوچکترین لذتی برایش ندارد؛ فقط تنهایی، پارانوئیا و خشمی را که از همان ابتدا در وجودش بود، تشدید میکند. ما غالبا پلین ویو را غرقه شده در این ماده لزج سیاه، شبیه به کاهن جادوگری بعد از انجام قربانیای باشکوه، میبینیم. میتوان گفت فیلم حالا نسبت به زمان اکرانش در سال 2007 عجیبتر، صریحتر و خشنتر به نظر میآید. از آنموقع دنیل دی لوئیس نقشهای همدلانهتر و نرمخویانهتری را بازی کرده است؛ از قبیل نقش آبراهام لینکلن در فیلمیبه کارگردانی استیون اسپیلبرگ (2012) و نقش یک طراح مد انگلیسی (شخصیتی خیالی)، ریموند وودکاک، در فیلم رشته خیال (باز هم به کارگردانی اندرسون) در سال 2017. در مقایسه با این دو نقش، شخصیت پلین ویو، غیرسازشکار و نچسب است و این نقش، نقش پرطمطراقی است که از هیچ بازیگر دیگری نمیتوان اجرای آنرا انتظار داشت. شاید حتی بازیگر بزرگی مثل لارنس الیویه هم در آخرین روزهای حضورش روی صحنه چنین نقشی(به شکل ملودراماتیکی غریب) را بازی نکرده است. هیچکس به جز دی لوئیس نمیتوانست بار این نقش را، با این شکوه، به دوش بکشد. به عنوان یک ثروتمند، پلین ویو، در یک خانه مقبرهمانند بزرگ تاریک رها شده و با یک وحشیگریِ کمدیِ سیاه غره است به اینکه نفتِ همه رقیبان را مثل میلکشیک، بالا میکشد. این صحنه همراه با صحنهای که نشان میدهد پلین ویو به شکلی نمایشی چوبی در مقابل سرمایهگذاران در نقشه فرو میکند، شاید با این هدف در فیلم هستند که شخصیت سرمایهدار خودنما و زورگویی را به نمایش بگذارند که ما را به یاد چارلز کین (شخصیت فیلم همشهری کین) میاندازد. همچون کین، تمایز شخصیت پلین ویو به دلیل خصوصیات ویژهاش نیست؛ بلکه او چیزی را گم کرده است.حفرهای که باید قلبش در آن میبود، باعث عدم تعادل روحی ای شده است که انرژی خودتخریبگر روان نژندانه ای را تولید میکند؛ همچنین شاید اندرسون از فیلم دست کم گرفته شده Eureka(1983)، نیکلاس روگ الهام گرفته است. این فیلم یک درام انگلیسیآمریکایی بر اساس یک داستان واقعی است که در آن جین هکمن، نقش یک مامور اکتشاف (جک مک کین) خیلی ثروتمند را بازی میکند. او که ثروتش را از طریق اکتشاف مناطق شمالی به دست آورده، همیشه در هراس است که دخترش تریسی (ترزا راسل) و دامادش (راتگر هوور) میخواهند ثروت او را بالا بکشند. علاوه بر این، دو سرمایهگذار حریص (جو پشی و میکی رورک) نیز به دنبال ثروت مک کین هستند. او در نهایت با تنهایی و مرگی دردناک روبهرو میشود. خود فیلم خون بهپا خواهد شد نیز شاید بر فیلم شبکههای اجتماعی دیوید فینچر، تاثیر گذاشته باشد. در این فیلم، جسی آیزنبرگ در نقش مارک زوکربرگ از خشم و غضبش برای ایجاد رسانههای اجتماعی جهانی انگیزه میگیرد؛ همان رسانههایی که هـــماکنون، هـــمـــچـــون نـــفــت، بر زندگیهای همه ما حکم میرانند.
سخن آخر
خون بهپا خواهد شد به شدت و به شکل پریشانکنندهای مردانه است. این فیلم، داستانی درباره زهرآگینی مردانه را بدون هیچ بعد زنانه واقعیای روایت میکند. این معرکه تماشایی دی لوئیس و اندرسون، پرترهای از ستیزهجویی مردانه، ترس و داستانی درباره یک فرعون بدبختی است که در تابوتی از ثروت و مقام زندانی شده است. و سخن آخر اینکه حالا بیشتر از همیشه میتوانیم با قاطعیت بگوییم که خون بهپا خواهد شد را میتوان بهترین فیلم قرن نامید: نه فقط به خاطر بازیهای شگفتانگیز، کارگردانی استادانه و قصهگویی ماهرانهاش، بلکه به خاطر روشنبینی و نگاه عمیق و بیپروایش، میتوان چنین ادعا کرد که چون از سال 2016، ما با یک پلین ویو خشمگین جلوی چشم همه، در کاخ سفید(ترامپ) روبهروییم. میلیاردرِ ملاکِ نامتعارفی که یک پلین ویوی راستین است و توئیتهای بدخلقانهاش به اندازه بیانیه آشفته «میلک شیک» در فیلم، دیوانه وار و درعینحال ترسناک به نظر میرسند.
url : http://www.isfahanziba.ir/node/102155
- دیدگاه جدیدی بگذارید
- بازدید: 3