شما اینجا هستید
نخستین بمب شیمیایی چطور خنثی شد؟
واحد تخریب از جمله یگانهای عملیاتی دوران دفاع مقدس به شمار میآید که تاکنون به طور مشخص و واضح به فعالیتهای رزمندگان این یگانها پرداخته نشده است. آنها کسانی هستند که کاشتههای مرگ را خنثی میکنند. در جریان هر عملیات، اولین و آخرین افرادی بودند که در منطقه نبرد حضور داشتند و در صورتی که برایشان اتفاقی پیش میآمد ممکن بود همچون علیرضا عاصمیاز آنها فقط ۲۵۰ گرم گوشت و استخوان باقی بماند. منصور احمدلو یکی از رزمندگان تخریبچی دوران هشت سال دفاع مقدس در گفت و گو با ایسنا به شرح ماجرای خنثی سازی یک بمب شیمیایی و نمونه گیری از آن میپردازد که برای نخستین مرتبه در تاریخ جنگ تحمیلی توانست در مقابل دوربین ناظران و کارشناسان سازمان ملل مظلومیت رزمندگان ایرانی را به اثبات برساند. عراق در سال ۱۳۶۲ اولین بمب شیمیایی را در عملیات خیبر به طور گسترده استفاده کرد. آن زمان من مسئول تخریب تیپ عبدالعظیم بودم. قرار بود برای استراحت از خطوط مقدم به اندیمشک بازگردیم. برادر بنی حسن گفت برادر احمد یک پاترول صدا و سیما دنبال تو میگردد. من حدس زدم که حسنهادی خبرنگار صداوسیما باشد که بعدها در کربلای۵ به شهادت رسید.حسن هادی مربی کنگفو، طلبه، دانشجو و خبرنگار بود. از من تقاضا کرد تا یک هفته در منطقه همراهشان باشم. من هم بدم نمیآمد که جنگ را از زاویه نگاه یک خبرنگار ببینم، برای همین همراهش شدم. آن زمان ۱۸ سال سن داشتم. برای فیلمبرداری به منطقه طلائیه رفتیم. در آنجا یک معبر مین وجود داشت. من کولهپشتی ویدئو تِیپ را بر دوش داشتم و حسن خودش دوربین را روی سینه قرار داد و پشت خیز به میدان مین که بسیار خطرناک بود رفت و توانست برای اولین بار از میدان مین دشمن فیلمبرداری کند. به عقب به قرارگاه نجف باز گشتیم و فیلم را به محسن رضایی نشان دادیم. این کار به جرئت و جسارت نیاز داشت.همین باعث شد تا فرماندهان متوجه شوند که میتوان در کنار عکس یا کالک عملیاتی از فیلم نیز استفاده کرد.
ابلاغ مأموریت همراهی با ناظران سازمان ملل
در همان روزها حسن با تهران تماس گرفت. به حسن گفتند که مأموریت جدید دارد. ایران به دلیل استفاده سلاحهای شیمیایی توسط عراق علیه رزمندگان به سازمان ملل شکایت کرده بود. آقای خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل تیمیاز بازرسان و کارشناسان سازمان ملل را برای بررسی اوضاع به ایران فرستاده بود. حسن هادی آمد و گفت: «منصور احمدلو کارت در آمد.» ما باید به این گروه ملحق میشدیم. البته قانون این بود که هیچ شخص نظامیهمراه آنها نباشد، برای همین اسم من به عنوان کمک فیلمبردار ثبت شد و با لباس شخصی همراه آنها رفتم. در مناطق حضور پیدا کردیم. کارشناسان با پاترولهایی که روی آن «UN» نوشته شده بود در منطقه تردد میکردند. مختصات حضور آنها به عراقیها اعلام شده بود، برای همین منطقه امن بود. آنها درصدد آزمایش خاکهای آلوده بودندو به لابراتوارهای خود ببرند.
تصویربرداری از یک بمب شیمیایی
در جریان برداشت نمونهها بودیم که یکی از برادران آمد و گفت روز گذشته چندین متر آن طرفتر عراقیها بمبی انداختهاند که عمل نکرده است. من به حسن موضوع را گفتم و حسن آقای رجایی خراسانی را در جریان گذاشت و به همین ترتیب تصمیم گرفتیم که کارشناسان سازمان ملل را به کنار این بمب ببریم. من با دیدن بمب به بررسی آن پرداختم و متوجه شدم که بمب باید دو جداره باشد و مایع پس از آتش و انفجار بخار میشود.اما از آنجا که نباید هویتم فاش میشد، عکسالعملی نشان ندادم و یکی از رزمندگان یزدی که البته در منطقه بود مسئول آن شد که بمب را باز کند. او هیچ تجربهای نداشت و هرچه تلاش میکرد نتوانست ماسوره یا فیوز بمب را باز کند. خوشبختانه یک آچار شلاقی در میان خودروها وجود داشت. با آن تلاش کرد، اما ماسوره دور محورش میگشت و باز نمیشد. من حرص میخوردم؛ اگر این ماسوره را میتوانست باز کند مظلومیت بچهها را میتوانستیم به گوش جهانیان برسانیم.در نهایت به دکتر نوربالا از مسئولان این گروه نزدیک شدم و در گوشش گفتم من تخریبچی هستم بروم خنثی کنم؟ پرسید: قبلا این کار را انجام دادهاید؟ گفتم: «خیر. اما بهتر از او میتوانم انجام دهم.» آچار را به دست گرفتم. پنج نفر از رزمندگان که در منطقه بودند آمدند و بمب را با دستشان گرفتند، اما ماسوره باز نمیشد. آقای رجایی خراسانی آمد و گفت اگر باز نمیشود ما برویم هیئت معطل ما هستند. راست میگفت آنها گذری آمده بودند.در آن لحظه من یک تشر به آقای رجایی خراسانی زدم، اما ایشان تقوا به خرج داد. گفتم: «آقای عزیز به جای اینکه خاک ببرید، صبر کن تا مایع شیمیایی بدهم.» روی بمب نشسته بودم و همانجا نگاهم به یک «جیپ میول» افتاد. روی بدنه بمب برآمدگی D شکلی وجود داشت. اگر گیره وجود داشت میتوانستم آن را باز کنم، اما چیزی نبود که آن برآمدگی را به آن تکیه دهم. متوجه عاج لاستیک جیپ شدم. گفتم که راننده جیپ چه کسی است؟ یک جوان شجاع بیرون آمد، به او فرمان دادم که ماشین را روی بمب بیاورد، عاج را روی D قرار دادیم. در همین حین دیدم نمایندگان خارجی و ایرانی در حال فرار و دور شدن هستند. حق داشتند کار خطرناک بود.آچار را انداختم و ماسوره باز شد، در همین حین نگاهم به دست یکی ازکارشناسان افتاد. با خودم گفتم حتما باید دلیلی داشته باشد که آنها از دستکشهای رُزماری استفاده کردهاند. نزد یکی از آنها رفتم و با ایما و اشاره گفتم مِستر و در نهایت دستکش را از او گرفتم. علاوه بر ماسکی که به صورت داشتم آن را دستم کردم. دکتر «گرهارد فرایلینگر» از پزشکان بدون مرز بود. دو شیشه آزمایشگاهی به من داد تا از مایع برای آنها پر کنم. آن موقع خبرنگار بی بی سی آقای «بن فورد» عکس معروفی گرفت.
اولین بمب شیمیایی درتاریخ جنگ تحمیلی خنثی شد
برای اینکه فیلم خنثی سازی مونتاژ شود همراه حسن هادی به اهواز آمدیم. من در حال وضو گرفتن بودم که وقتی آب روی پوستم میریخت بخشی از آن خشک باقی میماند و آب سر میخورد، گویا که چرب شده باشد. پایم کمی میسوخت، اما اعتنایی نکردم. فیلم آماده شده بود و صداوسیما نیز آن را پخش کرد. نماز مغرب و عشا را خواندم. پس از آن با مادرم تماس گرفتم. با وجود آنکه ماسک به صورت داشتم، من را در اخبار دیده بود و شناخته بود. توصیههای مادرانه کرد. گفتم که نگران نباشید خبر بد زود میرسد.روز بعد روی دستم تاول زد. در منطقه پاسگاه «برزگر» کانکسی برای پزشکان وجود داشت. به آنجا رفتم و دستم را نشان دادم. به من پماد سوختی دادند. هیچ تجربهای از جراحت شیمیایی نداشتم. بارها گفتم بمب شیمیایی خنثی کردم. ابتدا تصور کردند که موجی شدم، چون برایشان قابل فهم نبود تا اینکه به اهواز آمدیم. در محل «کلهپو» ورزشگاه تختی را برای اسکان مجروحان شیمیایی در نظر گرفته بودند.مسئول آن حاج حیدر طهماسبی از هم محلهایهای ما بود. دستم را به او نشان دادم و گفتم که بهتر است زودتر به منطقه بازگردم، چرا که باید همراه بچهها پیشروی میکردیم، اما حاج حیدر گفت که نمیتوانی بروی و باید درمان شوی. گفت ممکن است تاولت دیگران را شیمیایی کند. هرچه اصرار کردم اجازه ترخیص به من نداد. من را در کنار یک مجروح شیمیایی دیگر خواباندند. او گاز شیمیایی را استنشاق کرده بود و مجرای تنفسیاش تاول زده بود. در لحظههای آخر عمرش هنگام دم و بازدم صدای نعره شیر از دهنش میآمد تا اینکه کمکم به شهادت رسید. برایم بسیار دشوار بود. روز بعد بازرسان سازمان ملل آمدند. یکی از آنها من را شناخت. همگی پیشم آمدند و دوربینهای خود را روشن کردند. در حال مصاحبه و فیلمبرداری بودند که یکی از آنها دستور قطع کار را داد. او اعتقاد داشت که من هنگام خنثیسازی دستکش به دست داشتم. هرچه میگفتم نمیپذیرفت، تا اینکه همان دکتر خارجی را که دستکش را از او گرفته بودم پیدا کردم و او حرف من را تایید کرد که در مراحل آخر از او دستکش گرفتم و با دستان بدون پوشش بمب را خنثی کردم. در گزارشی که آنها تنظیم کرده بودند آورده بودند که تکنسینهای خنثیسازی بمب توسط عوامل شیمیایی در حین ماموریت مجروح شده است. حاج حیدر نیز روز بعد آرام شده بود، به حرفم گوش کرد. با سرنگ مایع تاول را خارج کرد، روی زخمم پودر پنی سیلین ریختیم و قرص آمپیسیلین گرفتم تا عفونت نکند. این فیلم نخستین جنایت شیمیایی عراق بود که توسط رزمندگان و ملت ایران به گوش جهانیان رسید.
url : http://www.isfahanziba.ir/node/102279
- دیدگاه جدیدی بگذارید
- بازدید: ۱