اولین مشکل عمده این کتاب، مشخصنبودن چهارچوب و محور اصلی کتاب است. درواقع مشخص نیست این کتاب معرفی رویکرد فازی و تعبیر بازار سرمایه با این رویکرد است یا فازی جلوه دادن بازار سرمایه؛ از سوی دیگر 80 درصد محتوای کتاب به این اختصاص دارد که مشکل فعالان بازار چیست و کمتر به تبیین راهکار میپردازد.
این سردرگمی را میتوان در عنوان کتاب هم مشاهده کرد؛ چراکه به زعم نویسنده عنوان کتاب در ابتدا «بازی فازی یا نگرش چند ارزشی در بازارهای سرمایه» بوده است که در ادامه و بنا به دلایلی به «بورسباز، تکنیکهای جادویی سرمایهگذاری در بورس» تغییر میکند.
شاید در ابتدا مبحث فازی برای نویسنده آن قدر جذاب بوده که گمان میکرده میتوان یک کتاب دراینباره نوشت؛ اما در ادامه واقعیت برای نویسنده آشکار شده و محتوای کتاب با مطالب اضافی، از یک آشفتگی کلی رنج میبرد.
از سوی دیگر، نویسنده مشخص نمیکند این کتاب بر مبنای بازارهای داخلی (بورس اوراق بهادار تهران) است یا بازارهای خارجی (فارکس و …)؛ اما با خواندن کتاب متوجه میشوید که محور کتاب، بر مبنای بازار فارکس است.
اما مهمترین مشکل کتاب، این سردرگمی نیست؛ بلکه نوع روایت نویسنده است. برخلاف آنچه نویسنده سعی دارد خوانندگان را از منکر «منطق دودویی» نهی کند، خود گرفتار این منطق است و همهچیز را با دیدگاه صفر و یک یا سیاهوسفید تعبیر کرده است. دلیل این مدعا نیز در کلماتی است که نویسنده انتخاب کرده است. «همه»، «هیچ»، «همیشه»، «هیچوقت» و … کلماتی است که نویسنده برای توصیف موارد مختلف به کار میبرد و در معدود دفعات از احتمال وجود استثناهایی سخن گفته است. درواقع نویسنده در جایگاه یک «دانای کل» به تفسیر تکنیکهایی میپردازد و بارها از این سخن میگوید که «چه بخواهیم و چه نخواهیم» یا «چه بپذیریم یا چه نپذیریم» یک مؤلفه، نظریه یا آماری درست است یا درست نیست؛ برای مثال، در جایی از کتاب عنوان شده که دادگاه همیشه یک نفر را تبرئه و طرف دیگر را مجرم اعلام میکند و در متن قانون «تا اندازهای» تعریف نشده است؛ این در حالی است که بارها در مسائل مختلف طبق نظر دادگاه هر یک از طرفین درصدی مقصر است. یا یکی از فصول با این عبارت آغاز شده است که «حتما بارها این جمله را شنیدهاید» و در ادامه طبق این فرض اشتباه که همه این عبارت را بارها شنیدهاند، نتایج مختلفی گرفته شده است؛ در حالی که میشد عنوان کرد «شاید شما هم این جمله را شنیده باشید». نوع روایت نویسنده بر این موضوع پافشاری دارد که همه ما در حال آزمون و خطا هستیم و در آینده پی به مواردی میبریم که نویسنده کشف کرده است. نویسنده حتی در جایی با قاطعیت و البته کنایه اذعان میکند که «به راحتی میشود حدس زد که خریدن این کتاب اشاره طعنه آمیزی به موفق نبودن شما در بازار دارد». به نظر نمیرسد درباره فلسفه خرید این کتاب در این یادداشت چیزی بگویم.
ضلع سوم مشکلات عمده کتاب، به دانش ناقص ارائهشده نسبت به مسائل تحلیلی باز میگردد. این ضعف در مباحث نسبت سود به ریسک، شناخت روند در بازار و اصول تحلیل تکنیکال خودنمایی کرده و خوانندگان را دچار اشتباه میکند.
این کتاب بر خلاف بسیاری از کتابهای مرتبط با بازار سرمایه از شیوه نگارشی مناسب، خوانا و غنی از نظر کلمات بهره میبرد، جنس کاغذ و طراحی جلد و صفحات کتاب نیز چشم نواز است و به ندرت غلط املایی در آن دیده میشود.
اما نبود فهرست مطالب کتاب و میان تیترهای اشتباه در فصول، نمیگذارد نمره کاملی در این بخش به نویسنده بدهیم. به عبارتی برای برخی از بخشهای میانی در هر فصل دو تا سه تیتر آورده شده و گویا نویسنده در انتخاب میان این تیترها مردد بوده است.
تجربهسالهایی که در بازارهای مالی فعالیت داشته و دانشی که فرا گرفتهام به من اثبات کرده است که همیشه باید شاگرد بازار باقی بمانم و هیچگاه دیدگاه قطعی به مباحث مرتبط با بازار یا حتی دانش تحیلی خود نداشته باشم.
پیش از این کتاب هنر جنگ در بورس را از این نویسنده خوانده بودم و همان کتاب دلیل آن شد که این کتاب نویسنده را هم بخوانم؛ اما مشکلات متعدد کتاب، چارهای غیر از این نمیگذارد که قید کتاب سوم نویسنده در باب بازار سرمایه را بزنم.