زینب، مرضیه، محمد، پروانه و... اسمها پشتسرهم و یکنفس از دهانش بیرون میپرند و صدایش خیلی زود در حجمِ اتاقِ کوچک، ناپدید میشود تا غمِ چشمانش را به تماشا بگذارند: «زینب 32ساله بود و حامله. مرضیه فقط 30سال داشت. محمد 38 سال... .» بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان عیسیبنمریم تا همین یک ماه پیش پُر بود از این 30سالهها؛ جوانهایی که تا پیش از اینکه کرونا برایشان شاخوشانه بکشد و روانه بیمارستانشان کند، ردپایی از بیماری و ناخوشی لمس نکرده بودند. زندگی شکل و شمایل دیگری داشت برایشان. تکتک سالهای آینده، قرار بود موعد رسیدن به آرزوهایشان باشد.
کرونا، اما هولناکتر از این حرفها بود و زندگی آنها را زیر پاهایش، خیلی زود مچاله کرد؛ وحشیصفت و باعجله. پرستار راحله شیروانی، مسئول بخش آیسییوی بیمارستان عیسیبنمریم که از اسفند، یعنی اولین روزهای شیوع ویروس کرونا تاکنون به سانتر کرونا تبدیل شده، همه 30سالهها را خوب به یاد دارد؛ انگار آخرین نگاهشان، نگاهی ملتمسانه و پر از تقلا، مملو از خواهش و تمنا برای «بودن» و «ماندن» یا شاید نگاهی از روی عجز و ناامیدی به پشت پلکهایش چسبیده و پاک نمیشود! «جوانهایی میآمدند اینجا همه 30 ساله و بدون داشتن هیچ بیماری زمینهای که با فوت هر کدامشان دلمان خون میشد.» اسمها متفاوت بودند و هر روز تغییر میکردند، اما سرنوشتها شبیه به همدیگر بود: «محمد 38 سال داشت و کارمند بانک بود. به خاطر همین مواجهاش با مردم زیاد بود. سابقه بیماری نداشت. با تب شدید به بیمارستان مراجعه کرده بود، ولی خیلی دیر. زمانی که آمد، 15 روز از ابتلایش به کووید 19 میگذشت. ترس و دلهره مانع از این شده بود که زودتر مراجعه کند. ترسیده بود. اکسیژن خونش روی 30 بود. ریه سفید ِسفید. به محض ورود به آیسییو منتقل شد. چند ساعتی جنگیدیم تا بتوانیم از روشهای مختلف استفاده کنیم و بهش اکسیژن برسانیم و اینتوبه نکنیم. اما نشد.» پرستارشیروانی و همکارانش این خاطره تلخ را فراموش نکردهاند: «خودمان را گول میزدیم که خوب میشود. یک بچه دو ساله داشت. دردناکترین قسمت کار این بود که باید به تلفن خانواده یا همراهانی که پشت در بخش ایستاده بودند، شرح حال بدهیم. واقعا سخت بود. برخی از همراهان، مرگ عزیزانشان را به هیچ وجه نمیپذیرفتند.» مثل دختر پروانه که فقط 20 سال داشت؛ وقتی مادرش آخرین نفسهای خود را با کمک دستگاه در طبقه دوم بیمارستان میکشید و او تسبیح به دست پشت در ایستاده بود: «پروانه 48 سال داشت و معلم بود. رفته بود عروسی فامیل همسر دخترش و همانجا هم به کرونا مبتلا شده بود. دختر پروانه، ولی اصلا شرایط وخیم مادرش را نمیپذیرفت و میگفت من به معجزه اعتقاد دارم و مادرم خوب میشود.» 25 روز بعد، اما معجزهای اتفاق نیفتد و مرگ پروانه دختر را دچار عذاب وجدان کرد که با درخواست حضور او در عروسی فامیل همسرش باعث مرگش شده بود؛ مرگومیرهایی که در روزهای اوج کرونا تعدادشان بالا بود و به روزانه 4 یا 5 بیمار میرسید؛ همانطور که تعداد مبتلایان به کرونا هم زیاد بود و 115 مدام جلوی در بیمارستان ایستاده بود. با افزایش آمار مرگومیرها و رسیدن آن به بالاترین میزان از زمان شیوع کووید 19 تا آذرماه، ستادملی مقابله با کرونا، دستور قرنطینه شهرهای قرمز را داد و از هشتم آذرماه نیز ادارهها نیز به لیست قرنطینهشدگان اضافه شدند. حالا، اما بعد از سی روز از اعمال قرنطینه در اصفهان، اوضاع بیمارستان تا حدودی متفاوت و آرامش نسبی در آن، برقرار شده است. خبری از ازدحام و شلوغی مبتلایان به کرونا و همراهان آنها در راهروهای بیمارستان نیست و تنها دو سه نفر پشتِ در شیشهای نگهبانی ایستادهاند. اورژانس، دو بخش آیسییو و سه بخش عفونی بعد از مدتها توانستهاند نفس راحتی بکشند و روزهایی خلوت و بدون دغدغه را پشت سر بگذارند، به طوری که دو بخش، فعلا تعطیل شده است و از ظرفیت 110 تخت بیمارستان، حدود نیمی از آن، یعنی 56 تخت، اشغال است. تعداد مرگومیر روزانه در بیمارستان نیز به حداقل خود رسیده. پرستار شیروانی میگوید: «از اسفند پارسال، اعلام کردند بیمارستان عیسیبنمریم، مرکز کروناست. آن موقع در یک شیفت 4 تا 5 مریض پذیرش میکردیم و 115 مدام بیمار میآورد. آیسییو با 10 تخت، ظرف چند روز پر شد. بخش مراقبتهای ویژه دو و سه را پس از آن، راهاندازی کردیم. پیک شدیدی بود. آمار مرگومیر وحشتناک بود. اوایل شیوع گفته شد که سالمندان و افراد دارای بیماری زمینهای بیشتر به کرونا مبتلا میشوند، اما اینطور نبود. کرونا همه را درگیر کرده بود. در شهریور ماه (پس از چند ماهی که بیمارستان برای استراحت از سانتر کرونا خارج شده بود) هم که عیسیبنمریم همزمان با الزهرا فعالیت میکرد و به پذیرش بیماران کرونایی میپرداخت، تختهای آیسییو پر بودند. آبان ماه هم که اوضاع بدتر شد. مریضها به قدری بودند و مرتب عوض میشدند که نمیتوانستیم آنها را تشخیص دهیم. روزانه شاید 4 تا 5 نفر فوتی داشتیم.» اعمال قرنطینه، اما شرایط را بهتر کرد: «آذرماه، تعداد بیمارها کم شد. آیسییو تنها یک بخش بود که نیمی از آن خالی بود.»
آرامش موقت
پشت در مراقبتهای ویژه، خبری از هیاهو و نگرانی همراهان نیست. تنها پیرمردی ایستاده که منتظر تعیین تکلیف همسرش است که بهتازگی از اورژانس به آیسییو منتقل شده. 15 تخت از بخش مراقبتهای ویژه، پُر است و صدای ممتد دستگاههای اکسیژن، تنها صدایی است که در این ساعت از روز به گوش میرسد؛ درحالیکه تا همین دو سه ماه پیش، تعداد بیماران نیازمند به بستری در بخش مراقبتهای ویژه چند برابر تعداد کنونی بود. پرسنل بیمارستان میگویند در روزهای اخیر، جمعیت بیماران مراجعهکننده به بیمارستان در حال افزایش است؛ برخی آن را خارجشدن بیمارستان الزهرا از شرایط ریفرال میدانند و دسته دیگر هم عدم رعایت پروتکلهای بهداشتی و دورهمیهای خانوادگی بعد از شب یلدا را دلیل این افزایش میدانند؛ موضوعی که کادر درمانی را دوباره نگران کرده و دلهره به دلشان پاشیده؛ زمزمهها و حرفهای درگوشی پرستاران با یکدیگر گواه این موضوع است؛ آنجاکه با گلایه از بیمبالاتی و بیتوجهی مردم و دورهمیهای شب یلدا که آمار بیماران را دوباره افزایش داده، با یکدیگر حرف میزنند و اظهارنگرانی میکنند. در این چندروزه، تعداد بیمارانی که نیاز به گرفتن سیتی اسکن دارند نیز کاهش یافته و مثلا اگر در اوایل شیوع کرونا مسئولان این بخش از صبح تا شب مجبور به پذیرش 170 بیمار بودند، این میزان الان به طور چشمگیری کاهش یافته و به گفته مروی، مسئول بخش رادیولوژی اکنون به 50 نفر در روز رسیده: «اوایل شیوع تعداد مراجعهکنندهها به قدری زیاد بود که دستگاه سیتی اسکن بیمارستان سوخت. حال بیماران هم حاد بود، برای مثال، از هر 15 سیتی اسکنی که گرفته میشد، حدود پنج یا شش نفر حالشان وخیم بود و نیاز به بستری داشتند.»
بیمارستان آرام است
آرامش نسبی بعد از طوفان چندماهه، اکنون تقریبا در تمامی بخشهای عیسیبنمریم، تنها سانتر کرونا در اصفهان، حاکم شده؛ حتی در بخشی مثل اورژانس که تا پیش از این جای سوزنانداختن نبود و مرتب از آدم پُروخالی میشد. از 19 تخت چیدهشده در اورژانس، حدود 10 تخت اشغال است و بیشتر بیماران هم زنان و مردان سالمند با سابقه بیماری زمینهای هستند. تخت بیمارهای در حال معاینه با پردههای پارچهای آبیرنگ از یکدیگر جدا شدهاند و صدای گفتوگوی بیمارها با پزشک از لای پرده به گوش میرسد. باقی بیمارها نیز آرام و بیصدا روی تخت دراز کشیدهاند و منتظر تمامشدن سِرُمشان هستند. خبری از تختهای اکسترا نیز نیست؛ تختهایی که تا همین چند وقت پیش تعدادشان کم نبودند و باوجوداین، برخی از بیماران برای بستریشدن پشت در اورژانس باید ساعتها انتظار میکشیدند تا تختی خالی شود و نوبت به آنها برسد. پرستار فاطمه شاهسوندی که سرپرستار اورژانس است میگوید: «ما تاکنون، بحرانی همچون کرونا را ندیده بودیم و آشنایی چندانی برای مواجهه با آن هم نداشتیم. اسفند و فروردین و اردیبهشت که بیمارستان به سانتر کرونا تبدیل شده بود، آمار بیماران خیلی زیاد بود؛ بیمارانی که آن زمان رده سنی بالایی داشتند. اوایل بیماری بود و مردم هم به شدت وحشتزده شده بودند. یادم میآید در راهروی بیمارستان اگر بیماری سرفه میکرد، همه از او فرار میکردند. یا حاضر نبودند به مریضانی که حالشان بد است کمک کنند.» هرچه زمان بیشتر گذشت، کرونا هم وحشیتر و خونخوارتر شد: «از شهریور ماه، الگوی بیماری تقریبا تغییر کرده بود. مراجعهکنندگان با علائم بیشتری به بیمارستان میآمدند. رده سنی بیماران کمتر شده بود و بیشتر بیمارها جوان بودند. درصد مرگومیرها هم افزایش پیدا کرده بود. تخت خالی وجود نداشت و خیلی از بیمارها منتظر تخت خالی بودند؛ حتی دم در اورژانس مینشستند تا تخت خالی شود. تختهای اکسترا هم پر بودند. اما رعایتکردن پروتکلهای بهداشتی و اعمال قرنطینه باعث شد کمکم بیماری سیر نزولی به خود بگیرد و تعداد بیماران هم کمتر شود.»
نگرانی که تمامی ندارد
کاهش بیماران تقریبا از 20 روز پیش شروع شده، اما سرپرستار شاهسوندی نیز مانند باقی همکارانش نگران بیتوجهی مردم و جدینگرفتن کروناست: «متاسفانه اکنون دوباره تعداد بیماران دارد زیاد میشود. هربار که تعطیلی یا مناسبتی در پیش است، استرس و اضطراب کادر درمان هم بیشتر میشود؛ چراکه برخی از بیمارهایی که مراجعه میکنند میگویند اصلا به کرونا اعتقادی نداشتهاند و به پروتکلهای بهداشتی هم پایبند نبودهاند و بهراحتی در جامعه رفتوآمد داشتهاند؛ درحالیکه در این مدت من و همکارانم صحنههای دردناکی را دیدیم که هیچگاه نمیتوانیم آنها را فراموش کنیم.» صحنههایی مثل نگاه آغشته به امید زن 30سالهای که با ظاهری سالم به بیمارستان مراجعه کرده بود، ولی «اکسیژن خونش خیلی پایین بود. وقتی سی تی اسکن گرفتیم متوجه شدیم که درگیری ریههایش بسیار بالاست. زن جوان گفت من یک بچه دوساله دارم، مواظبم باشید. اما بعد از دو روز بستری در اورژانس، هنگام انتقال به آیسییو فوت کرد. اینها همه ردپایی روی ذهنم به جای گذاشته که نمیگذارد دغدغههایم کمرنگ شود؛ حتی در خلوت و تنهایی. حالا، اما خوشبختانه وضعیت بهتر شده و تعداد بیماران با حال بد نیز کمتر.»
این موضوع را محمد هاشمیان، کارشناس پرستاری و استپ اورژانس نیز میگوید: «بعد از اعمال قرنطینه و اجراکردن آن، خیلی حجم کار پایین آمد و مریضها کم شدند؛ مثلا روزانه 20 بیمار بستری داشتیم، بعد این تعداد به سه یا چهار نفر رسید. کار بهحدی کم شده بود که پرسنل آف میشدند و به خانه میرفتند. اما دوباره چند روزی است که تعداد بیماران در حال افزایش است؛ شاید به خاطر این باشد که بیمارستان الزهرا پذیرش بیمار کرونایی دیگر ندارد و اینجا تنها سانتر کرونا شده است. البته اوایل شروع بیماری وضعیت از همه زمان بدتر بود. هنوز به آن دوران برنگشتهایم و امیدواریم با رعایت مردم دوباره آن بازه زمانی را تجربه نکنیم.»
دیدگاهها
لذت بردم ممنون که رفتید و
افزودن دیدگاه جدید