شاید با توجه به درکی که ما در حال حاضر از آن دوران داریم، تصور کنید که چنین کاری میتوانست برای آن جنبش سودمند باشد؛ اما این واقعاً بعید به نظر میرسد چراکه در دوران کنونی، دوران موجهای بیوقفه از تصویرسازیها، هشتگها و پستهای سیاستزده در شبکههای اجتماعی، ما خود در منجلاب آنچه بهاصطلاح یک جنگ فرهنگی خوانده میشود گیر افتادهایم.
ما در عصر تصویر زندگی میکنیم. بر طبق اظهارات اینستاگرام، روزانه 95 میلیون عکس و ویدئو در این پلتفرم به اشتراک گذاشته میشود. به دلیل کمهزینه بودن و دسترسی آسان، عمومیسازی دوربین از قرن بیستم به بعد بهطور مداوم و یکنواخت سیری صعودی را طی کرده است. جیمز فاکس در مستند «عصر تصویر»2 به این میپردازد که چطور قدرت تصاویر، جهان مدرن را دگرگون ساخته است. «انقلاب بهوجودآمده در فرهنگ دیداری» عملاً ما را تبدیل به جمعیتی از «معتادان تصویر» کرده است. تصاویر این قدرت را دارند که دیگران را اغوا کنند، به دام بیندازند و یا کاری کنند که آنها از شدت حسد کهیر بزنند. بااینحال، برخی مصرانه انکار میکنند که غرور و فخرفروشی انگیزۀ به اشتراک گذاشتن تصاویرشان در شبکههای اجتماعی باشد؛ اما آنوقت این سؤال پیش میآید که اگر چنین ادعایی حقیقت دارد آیا داشتن یک آلبوم خانوادگی خصوصی کفایت نمیکند؟
در طول دورۀ همهگیری کووید، شاهد تغییرات قابلتوجهی در این سرگرمیِ بهظاهر بیضرر بودهایم. هرچه باشد اکثریت گستردهای از ما مجبور شدهایم در این مدت، پذیرای یک سبک زندگی یکنواخت و کسلکننده و محدود به فضای خانههایمان باشیم. بااینوجود، این حقیقت که آدمها به همرسانی تصاویر عادت کردهاند، همچنان پابرجاست. به اشتراک گذاشتن تصاویر با بقیه دیگر یک سرگرمی به حساب نمیآید بلکه تبدیل به بخشی از برنامۀ روزمرۀ ما شده است. لازم به گفتن نیست که همهگیری کووید و عطش ما برای مهیج به نظر رسیدن با یکدیگر در تضاد فاحش هستند. بااینحال، یک تفریح مرتبط با این موضوع وجود دارد که نهتنها به حضور خود ادامه داده است بلکه در تمام این مدت بهشدت نشو و نما هم یافته است: کنشگری نمایشی.
کنشگری نمایشی زحمت خیلی کمی میطلبد اما این پتانسیل را دارد که بازده خیلی بالایی به دنبال داشته باشد. این نوع از کنشگری نهتنها باعث میشود که فرد احساس متعهد بودن و بااخلاق بودن کند بلکه سطح مشخصی از سرمایۀ اجتماعی و اخلاقی را نیز برای او فراهم میکند. دیگر لازم نیست که تصاویر زیبا یا جذاب باشند بلکه باید هدف و معنا داشته باشند. البته روشن است که افراد منفعتطلب همواره کوشیدهاند از قافلۀ کنشگری برای عدالت اجتماعی عقب نمانند و از این کار سود بردهاند؛ اما اینستاگرام و دیگر غولهای رسانهای که ماهیتی مشابه دارند، به این افراد اجازه میدهند که نسبتاً بهراحتی در چنین ماجراجوییهایی شریک شوند. شما میتوانید درآنواحد به دیگران (و خودتان) اطمینان خاطر بدهید که در سمت درست تاریخ ایستادهاید و البته اینهمه را نیز در مأمنِ خانۀ خودتان انجام دهید. صرفِ یک تصویر حالا میتواند حرکتی اعتراضی باشد. به باور من، در شرایط کنونی، دوربین تبدیل به سلاح اصلی در جنگ فرهنگیِ درحالگسترش ما شده است و دراینبین، همین مسئله عامل تحریف و اخلال قابلتوجهی نیز بوده است.
قتل جورج فلوید بهطور دردناکی یادآور این واقعیت بود که بیعدالتی و تبعیض نژادی در ایالات متحدۀ آمریکا نهتنها موضوعی کاملاً نهادینه است بلکه حتی گاهی اوقات با بیشرمی و بیپروایی تمام، به دست کسانی اعمال میشود که در موضع قدرت هستند. اگر گوشی هوشمندی در کار نبود، همینقدر گفته میشد که فلوید قربانی خشونت پلیس شده است و هیچکسی (بهجز خانواده و دوستان او) هم چیزی بیش از این نمیدانستند. روشن است که این هم خود یکی از فواید همراه داشتن یک دوربین کوچک جیبی است؛ اما درعینحال، همین مسئله باعث شد که بسیاری از آدمها در شبکههای اجتماعی رفتارهای غیرمنطقی و گیجکنندهای از خود بروز دهند. مثلاً در بریتانیا، بسیاری از مبارزان سفیدپوست و لیبرال شروع کردند به درهم آمیختن تجربۀ آفریقایی آمریکاییها با سیاهپوستان بریتانیایی. لازم است به یاد داشته باشیم که آمریکا هویت و تاریخ مختص خود را دارد که با تجربۀ سالها بردهداری در این خاک و متعاقباً نیز دوران موسوم به جیم کرو لکهدار شده است. حرف من این نیست که بریتانیاییهای سیاهپوست از ابعاد بهخصوصی از نابرابری رنج نمیبرند؛ اما اینکه فرض کنیم هر اقلیتی در جهان، فارغ از موقعیت مکانی آن، کشمکشهای یکسانی را تجربه میکند، واقعاً و جداً احمقانه است و در حقیقت میتواند خود مصداقی از نژادپرستی باشد.
درهرحال، شاهد بودیم که موجی از تصاویر پروفایل با مضامینی مرتبط با جنبش موسوم به «جان سیاهان اهمیت دارد»، در فضای آنلاین به راه افتاد. برخی میخواستند حمایت خود از این جنبش را ابراز کنند و البته دیگرانی هم بودند که خجالت میکشیدند به این موج نپیوندند چراکه شرکت نکردن آنها در این جریان میتوانست نشانهای باشد از اینکه احساسات و گرایشات نژادپرستانه دارند. بعدازآن هم که نوبت به سهشنبۀ سیاه3 رسید. در این روز، 28 میلیون نفر تصویر یک مربع سیاه را در اینستاگرام پست کردند چراکه تصورشان بر این بود که این کار میتواند به حل مشکلات و نواقص جوامع کمک کند. بااینحال، در همان زمان تنها 13 میلیون نفر دادخواستی را که با هدف بازداشت مأموران دخیل در قتل فلوید تنظیم شده بود، امضا کردند. خب هرچه باشد این کار زحمت کمی بیشتری میطلبد و در دید عموم هم نیست؛ اما درواقع تصویر مربع سیاه چیزی ورای یک نمونه از به نمایش گذاشتن تقوا و درستکاری نبود. شبکههای اجتماعی ما را به سمتوسویی سوق دادهاند که گویا بهنوعی تبدیل به مبلغان برند خودمان شدهایم و پر واضح است که در عصر مسئولیت اجتماعی شرکتی، بیعدالتی و نابرابری موضوع پرطرفداری است و باید آن را غنیمت شمرد.
من نسبت به تصویرسازیهایی که میکوشند موقعیتهای پیچیده را سادهسازی کنند، بدگمان شدهام و حتی قبل از همهگیری کووید هم به نظرم آمد که پاسخی که در فضای اینترنت به حادثۀ بمبگذاری در سالن کنسرت منچستر آرنا داده شد، دلسردکننده و عاری از هرگونه گفتوگو و مباحثۀ راستین و هوشمندانه بود. در منچستر، محل زندگی من، زنبور سمبل سختکوشی و عزم راسخ ماست. هرچه باشد ما زادۀ صنعت هستیم. پس از آن حملۀ تروریستی، اکانتهای مردم در شبکههای اجتماعی پر شده بود از تصاویر زنبور، تااندازهای برای ابراز حمایت و همچنین برای گفتن اینکه «من از تروریسم بدم میآید.» اما میشود انتظار داشت که چنین کشتارهای ناگهانی و وحشیانهای اکثریت گستردهای از مردم را وحشتزده و آزرده کند، پس مطمئناً لازم نیست چنین چیزی حتماً اظهار شود. البته این هیچ اشکالی ندارد ولی برای من خیلی سخت است که باور کنم کسی که به ارتکاب چنین اعمال وحشیانه و نابخردانهای فکر میکند، صرفاً با مشاهدۀ تصویر یک زنبور در دَم آزرده شود و دست از افراطیگری بردارد. تصویر زنبور نمیتواند موقعیت را تغییر دهد و نمیتواند از رخ دادن یک موقعیت مشابه دیگر هم پیشگیری کند. پس این تصویر فقط مثال دیگری از به نمایش گذاشتن تقوا و درستکاری به منظور خودخدمتی خواهد بود.
تصویر، تکامل یافته و به چیز کاملاً غیرعادی و عجیبی بدل شده است. ما نیز دائماً تمایل داریم که از همهچیز اطلاع پیدا کنیم و شوکه و عصبانی شویم. بهعلاوه، بهمرور به این سو میرویم که برای انتشار دانشی که کسب کردهایم، بهجای کلمات از تصاویر و نمادها استفاده کنیم. در این بین اما گسترۀ توجه ما از همیشه محدودتر شده است. متأسفانه کنشگری نمایشی و زاهدمآبانه به حل مشکلات جهان کمکی نخواهد کرد و در عوض خود بر آنها سرپوش خواهد گذاشت.
پینوشتها:
1. Goodbye to Berlin
2. Age of the Image
3. Blackout Tuesday
این مطلب ترجمۀ مقالهای است با عنوان In the public “I” و به قلم جردن تیلدزلی، نویسنده و روزنامهنگار که در تاریخ 29 جولای 2021 در وبسایت کریتیک (thecritic.co.uk) منتشر شده است.