نگاه کلان فیلم بر تقابل دو قطب دارا و ندار است. دوربین همچنان به نفی شر و حمایت از طبقه ضعیف میپردازد اما این مانیفست با سادهترین، تکراریترین و دمدستیترین شکل ممکن صورت گرفته و جذابیتهای چندانی در دل داستان به وجود نمیآورد.
در چنین ترازی است که میبینیم به استثنای دو قطب اصلی داستان که نمادهای خیر و شر هستند، مابقی کاراکترها اضافی و فاقد کاربرد دراماتیک میباشند. حتی نسیبه (لاله مرزبان) نیز ضرورتی برای حضور ندارد. جهان فیلم و آدمهای مرتبط با آن، به اندازهای کوچک است که تنها همان دو چهره اصلی فیلم، به عنوان عناصر کنشمند درام، قواعد بازی را در دست گرفته و به جلو هدایت میکنند.
این کوتاهی با زیادهخواهیهای میرکریمی، شکل حریصانهتری به خود گرفته و وارد مقولات اخلاقی میشود؛ اینکه کارگردان صاحبسبک سینمای ایران، در تقابل میان خیر و شر یا طبقه فقیر و غنی، دست به داوری زده و طرف حق یا طبقه فقیر را میگیرد، نوعی انگارههای سوسیالیستی را به مخاطب القاء میکند که در انتها، رسول (تورج الوند) با وجود تقاضای همسرش و اینکه در مضیقه شدید مالی گرفتار شده، دستمزد 200 میلیونی پیشنهادی را پس زده و راضی به فروش زمینهای کشاورزی خود میشود.
این، پیام اخلاقی فیلمی است که تلاش میکند با رهیافتها و الگوی ساختاری و محتوایی دهه 70 و 80، از تصویرگری اختلاف طبقاتی، به یک داستان جذاب برسد !
میرکریمی «نگهبان شب» در بیانی الکن، حتی به ساختارهای سینمایی خود نیز پشتپا میزند. او همواره پیچیدگیها و فردیتهای قهرمان را در الگوهایی ساده متجلی میکند اما اینبار، شخصیتها بیش از آن که ساده باشند، احمق هستند و این حماقت، نمیتواند پهلوزدنهای شعاری در حوزههای اجتماعی و سیاسی را برای مخاطبش جدی و پررنگ کند.
داستان خیلی دیر شروع میشود و وقتی هم که آغاز میشود، محتوا و تازگی چندانی با خود به همراه ندارد. تمام تمرکز فیلم بر حقانیت قطب مثبت داستان و کلاهی است که بر سر او رفته است. فیلم، آشکارا قصد اشاعه این تقابل طبقاتی را در سطح اجتماع داشته و میخواهد با نگاهی امیدوار نشان دهد که بارقههای عاشقانه میتواند راه خلاصی برای فرار از این وضعیت بغرنج باشد.
این نگاه درحالی بر کلیت داستانی مستولی شده که میرکریمی نتوانسته درک درستی از شخصیتپردازی را در زیستبوم اجتماع امروزی پیاده کند. نه قاطبه شخصیتهای جامعه، به مانند قطب درست داستان هستند و نه بدمن فیلم میتواند نمادی برای انحرافها و آسیبهای جامعه امروز ما باشد. همچنانکه این امیدواریها، در شکل عاشقانهاش نیز تطابق چندانی با رومنس کمرنگی که در فیلم به تصویر کشیده میشود، ندارد.
«نگهبان شب» فیلم پیشرویی نیست. این تهدید زمانی بیشتر میشود که بدانیم میرکریمی، با رها کردن وجوه محتوایی اثر و شاید هم به خیال تضمینی که تصور میکند محتوا برای اثرش به همراه دارد، به ارجاعات فرامتنی روی آورده و قصد پیام دادن به مخاطب با بهرهگیریهای سمبلیستی را دارد. خطر جدی این است که کارگردان بپذیرد که فیلم جدیدش، در راستای دنیایی است که در تمام این سالها بنیان نهاده که اگر اینگونه باشد، حیات حرفهای میرکریمی عملا با تهدیدی بزرگ در حال سقوط به یک سراشیبی است.