«غازی»ها باید بمانند تا اصفهان ساخته شود

وقتی گذارم به بلوار هشت‌بهشت می‌افتد و تندیس علی‌اکبر خان اصفهانی را می‌بینم، گویی در هوایی نفس می‌کشم که رایـحه‌هـایـش از جـانـب مـیـدان نقش‌جهان وزیدن گرفته است، البته نه نقش‌جهان خسته و رنجورِ امروزی که هر گوشه‌اش غم‌ها دارد، بلکه میدانی در میان آمالمان که هر سویش غبار از تن برگرفته است و بازی رنگ و نقش و نور میان گنبدهای دو مسجد شگرف آن جلوه‌نمایی می‌کند و صدای یورتمه اسبان، شور و هیجان تماشای چوگان را در فضایش طنین‌انداز کرده و قوس بر فراز قیصریه‌اش می‌درخشد و نامداران سپاهان در میان حجره‌های این نقاشیِ شگرف بر کاغذ و چوب و فلز و بومِ زندگی نقش خاطره می‌زنند و شاه‌عباس از فراز عالی‌قاپو سر تکان می‌دهد.

تاریخ انتشار: 09:10 - پنجشنبه 1399/11/16
مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه
no image

چه حس شعفی دارد سیر کردن در میان آرزوهایی که این روزها محال‌اند… حالا من اندکی دورتر از میدان نقش‌جهان مهمان مردی از دیار نامداران سپاهان شده‌ام؛ هنرمندی که یادگاری است از هنرستان هنرهای زیبا و یادگارانش نیز بسیارند.

از هنرستان وزارت فرهنگ تا هنرستان آموزش‌وپرورش

استاد رضا غازی می‌گوید: سال1342 وارد هنرستان هنرهای زیبای اصفهان شدم و در سال 1348 از این هنرستان فارغ‌التحصیل شدم و دوم آبان 1358 نیز در همین هنرستان به‌عنوان معلم استخدام و یکم شهریور 1388 نیز بازنشسته شدم. هنرستان هنرهای زیبا قبل از انقلاب زیر نظر وزارت فرهنگ و هنر بود و با وقوع انقلاب، این هنرستان به زیرمجموعه‌ای از فرهنگ و ارشاد اسلامی تبدیل شد. این هنرمند ادامه می‌دهد: درزمانی که در هنرستان هنرهای زیبا تحصیل می‌کردم، حاج اصغر صنیعی در رشته منبت، مهدی عمومی و استاد حسن شیرانی در رشته درودگری از اساتید مستقیم من بودند؛ ضمن اینکه من در کارگاه منبت و معرق هم کار می‌کردم و فلز بری را نزد استاد مهدی ملک‌زاده آموزش دیدم؛ ولی کاری که انجام دادم معرق چوب بود. کارگاه من نیز تا سال1390 در منزلم برپا بود و کار می‌کردم؛ اما دیگر نمی‌توانم و اگر کاری باشد به هنرستان می‌روم.
او یکی از مشکلات سال‌های اخیر هنرستان هنرهای زیبا را جایگزینی دروس عملی و کارگاهی با دروس تئوری دانسته و تصریح می‌کند: در زمان ما دوره تحصیل شش سال بود و بعد چهار سال هنرآموزی، سپس یک سال عمومی و یک سال تخصصی بود؛ اما بعدازاینکه هنرستان زیر نظر آموزش‌وپرورش قرار گرفت، یک‌سری دروس تئوری تعیین و از دروس عملی کم شد و اکنون متأسفانه هنرستان مثل گذشته کارگاه قلم‌زنی، منبت، معرق، خاتم، مینا، زری‌بافی و… ندارد و فعلا بافت فرش و گلیم تنها کارگاه هنرستان هنرهای زیباست. در زمان ما هنرستان مثل دبیرستان نبود؛ مثلا ما سیکل اول ریاضی داشتیم و سیکل دوم ریاضی نداشتیم و هنرجویانی که به ریاضی علاقه داشتند سیکل دوم از هنرستان می‌رفتند. ما دیپلم هنر در رشته معرق یا منبت و مینا و… می‌گرفتیم. ولی بعد از انقلاب تغییراتی پیدا کرد و هر وزیری که می‌آمد زیاد به این کار وارد نبود. البته اینکه هنرستان زیر نظر آموزش‌وپرورش قرار گرفت موضوع بدی نبود؛ اما وقتی شاخه کار و دانش و فنی‌حرفه‌ای را پیش آوردند، به هنرستان‌هایی مثل هنرستان هنرهای زیبا که هدفش هنر بود لطمه وارد شد. الان دیگر هنرستان‌هایی که صرفا زیر نظر آموزش‌وپرورش است جاافتاده‌اند؛ ولی هنرستان هنرهای زیبا هنوز نتوانسته انجام‌وظیفه کند و در رشته‌های مختلف هنرجو بگیرد و درواقع آموزش‌وپرورش به آن مجوز نداده است.

در هنرستان هنرهای زیبا مثل خانواده بودیم

استاد غازی که نشان درجه‌یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را دارد، می‌افزاید: قبلا تقاضای بازار برای هنر بسیار بود و هنر خیلی پیشرفت داشت؛ اما به‌خصوص در این سه چهار سال یک‌مرتبه تورم زیاد و بازار هنر هم کساد شد. بعد هم دوران کرونا آغاز شد و هنر روی خط فقر و حتی زیر خط فقر رفت! گرایش بازار مهم است. وقتی پدر و مادری ببینند خریدوفروش در بازار هنر خوب است، علاقه‌مند می‌شوند که فرزندشان در رشته‌های هنری آموزش ببیند؛ اما الان اگر از هنرمندان بپرسید که آیا می‌گذارید فرزندانتان هنر شما را یاد بگیرند یا نه، آن‌ها می‌گویند این کار را نکنید؛ چون ما خودمان به نان شب هم محتاجیم و خب مسلما بازار افت می‌کند. او تأکید می‌کند: ما سه برادر و سه خواهر بودیم و من اولین فرزند خانواده هستم و یکی از برادرهایم حسن غازی اصفهانی مفقودالاثر است. وی اولین فرمانده توپخانه سپاه در پادگان 15خرداد بود و اکنون این پادگان به نام ایشان است. برادرم سال1362 در منطقه طلاییه برای آزمایش موشک رفته بود که ستون پنجم به عراق خبر داد و آن‌ها را با تانک محاصره کردند و برادرم با یک تیربار جلویشان ایستاد و شهید مفقودالاثر شد. البته برادرم هم وارد هنر شد؛ ولی ادامه نداد. در خانواده ما فقط من کار هنری انجام دادم و از بچگی به هنر چوب گرایش داشتم و با تکه‌های چوب صندوق‌های میوه چیزهایی درست می‌کردم. پدربزرگم یعنی پدر مادرم مرحوم مهدی اسلامی، وقتی علاقه‌ام را دید من را به هنرستان هنرهای زیبا برد و اسمم را در آنجا نوشت و یک دوچرخه برایم خرید و من از خیابان ملک تا هنرستان پا می‌زدم. پدرم هم کفاش بود و مخالفتی با هنر نداشت. من سال 48 از هنرستان دیپلم گرفتم و سپس به مدت شش ماه برای دوران سربازی به سنندج رفتم و ادامه خدمت سربازی را در اداره مهندسی ژاندارمری تهران گذراندم و سپس به اصفهان آمدم و سال 51 ازدواج کردم. سه دختر و چهار نوه‌دارم که هنرِ من را دوست دارند و یکی از فرزندانم که بسیار به معرق علاقه داشت به دلیل حساسیت پوستی به گرده‌های چوب نتوانست آن را ادامه دهد.
استاد غازی ادامه می‌دهد: مجتبی عبدالرفیعی که به رحمت خدا رفته است، محمد زهدی که در کار مبل بود، آقای اخوت‌پور که در میدان نقش‌جهان مینیاتور کار می‌کند، آقای مصدق‌زاده که طراح کاشی است و در آموزش‌وپرورش کارمی‌کند و پدر و عموهایش هم کاشی‌تراش هستند و آقای رسام که نقشه فرش طراحی می‌کند، ازجمله دوستان من در هنرستان هنرهای زیبا بودند. درواقع من فقط 10سال یعنی بین سال‌های 1348 تا 58 از هنرستان دور بودم و بعد معلم همان هنرستان شدم و در این عمر 72ساله‌ام، 52سال در هنرستان بودم. هنرستان حسن خوبی دارد و مثل خانواده می‌ماند که در خانه‌های قدیمی زندگی می‌کردند و آن خانه چندین اتاق داشت و در هر خانه یکی از اعضا با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. ما در هنرستان مثل فامیل به هم علاقه‌مند بودیم و هستیم.

آثار هنرمند مثل فرزندان اوست

این هنرمند معرق چوب که یکی از آثارش زیبنده موزه هنرستان هنرهای زیبای اصفهان است، تصریح می‌کند: اولین اثرم میز مستطیل‌شکلی بود که به‌صورت معرق کار کرده بودم؛ اما باید بگویم که کارهایم از کوچک تا بزرگ مثل پدری می‌ماند که چه یک‌ساله و چه بالاتر برای او شاخص است و آن‌ها را دوست دارد و وجدانش راضی است. کارهای زیادی در زمینه منبت چوب و معرق و نقره انجام دادم؛ مثلا میزی در وزارتخانه ارشاد وجود دارد که به‌صورت منبت کارکرده‌ام، یک‌سری کار در مساجد دارم، نقره‌های ضریح امام رضا(ع) و یک‌سری از نقره‌های ضریح امام حسین(ع) را کارکرده‌ام و همه‌شان برای من شاخص هستند.
این هنرمند که نمایشگاه‌های بسیاری در شهرهای مختلف ایران ازجمله تهران، مشهد، شیراز و کشورهایی مانند فرانسه، هند، لبنان و جمهوری آذربایجان داشته است، می‌افزاید: بهترین چوب برای منبت چوب گردو است؛ ولی در معرق می‌توان از انواع و اقسام چوب استفاده کرد تا چندرنگ را نمایش دهد. بیشتر از 20 نوع چوب چنار در استان اصفهان وجود دارد که بافت‌هایشان فرق دارند؛ مثلا چوبی که همیشه آب پایش داشته باشد ازلحاظ رگ، بافت و رنگ با بقیه فرق دارد. چوب نارنج شیراز و شمال فرق دارد؛ حتی اگر زمین شل یا سفت باشد روی بافت چوب اثر می‌گذارد. چوب چنار محلات با اصفهان فرق دارد. نحوه و مقدار آفتاب‌خوردن درخت‌ها هم باعث متفاوت‌بودن بافت آن‌ها می‌شود. چوب گردو هم بی‌نهایت است و حتی اگر پنج درخت گردو در کنار هم را ببرید بافت‌هایشان باهم فرق دارند. بهترین چوب گردو مربوط به سنندج و بعد محلات و بعد خوانسار و سپس شمال است؛ ضمن اینکه مشکل‌ترین قسمت کار در معرق، رنگ است که باید از پلی‌استر استفاده شود و برای ریه مشکل‌ساز است. الان تهیه‌کردن چوب هم مشکل است؛ چون درخت‌هایی که به درد این کار بخورد در طبیعت کم شده؛ وگرنه کار معرق خوب و راحت است. تهیه مواد اولیه کمی مشکل شده است. در گذشته چوب عناب خیلی زیاد بود؛ ولی یک‌مرتبه آن را بریدند و زغال کردند و از بین بردند و تا تنومند شود زمان زیادی می‌برد.

خاطره آتش‌سوزی میدان نقش‌جهان

مدرّس هنرستان هنرهای زیبا با یادی از حادثه تلخ آتش‌سوزی تعداد بسیاری از مغازه‌های میدان نقش‌جهان می‌گوید: مغازه‌ای در میدان نقش‌جهان داشتم که نهم عید سال1379 دچار آتش‌سوزی شد. آن زمان در اثر آتش‌سوزی که به دلیل اتصال برق و بی‌احتیاطی پسر یکی از همکاران که در میدان مغازه داشت اتفاق افتاد، تعداد 16 مغازه صد درصد سوخت و حدود 12 مغازه هم تا 10درصد دچار آتش‌سوزی شد؛ یعنی مجموعا 28 مغازه دچار حریق شد. مغازه من هم صد درصد در آتش سوخت و هرچه در مغازه داشتم (که تقریبا ثمره حدود 30سال کارم بود) از بین رفت. مثلا خطی از استاد فضائلی در مغازه داشتم و کارهایی برای حرم حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) انجام دادم که نمونه‌هایی از آن را برای خودم ساخته و در مغازه نگه‌داشته بودم، آن‌ها هم از بین رفت. آثار زیادی از خاتم، مینا و قلم‌زنی همگی از بین رفت. ضرر هنگفتی بود؛ ولی دنیا همین است. درنهایت وزارت کشور به صاحبان مغازه‌هایی که صد درصد در آتش سوخته بود هفت میلیون وام با بهره کم پرداخت کرد که از بانک صادرات گرفتیم، از طرف یونسکو هم درهای مغازه توسط یک نجار درست شد و استانداری هم مبلغ 200 هزار تومان وام بدون بهره به ما
داد. غازی ضمن اشاره به مغازه‌هایی که دچار این حریق شدند، بیان می‌کند: مغازه من سمت عالی‌قاپو بود، بعد مغازه آقای خیام‌باشی خاتم‌ساز و مغازه احمد اعتضادی که فروشگاه خاتم‌کاری و مینا داشت. بعد مهدی مصدق‌زاده که برادر حسین مصدق‌زاده کاشی‌تراش بود و مغازه‌اش فروش صنایع‌دستی بود. سپس مغازه آقای ذاکرزاده بود که قلم‌زن بود و پسر او که شب‌ها در مغازه می‌خوابید در اثر بی‌احتیاطی باعث آتش‌سوزی شد. بعد مغازه سید اکبر امین‌الرعایا قلم‌زنی، مغازه جلال نباتی قلم‌زنی، مغازه آقای تابش قلم‌زنی بود. همچنین مغازه آقای فلامرزی که یک مقدار خسارت دید و در ادامه هم چند تا مغازه دیگر بود تا مغازه آقای گلریز خاتم‌کار که 10درصد آسیب دید و مغازه آقای فرشید میناساز که آن‌هم 10درصد آسیب دید. بعدازاین حادثه همه ما که مغازه‌هایمان دچار آتش‌سوزی شد، بازهم در میدان ماندیم تا اینکه به‌مرور خیلی‌ها ازجمله آقایان خیام‌باشی، مصدق‌زاده، تابش، حاج اکبر امین‌الرعایا، آقای ذاکر و پسرش به رحمت خدا رفتند.
او اعتقاد دارد که اکنون همه‌چیز دست‌به‌دست هم داده و مشکل‌ساز شده؛ به‌خصوص برای کسانی که سال‌های سال در زمینه هنر و صنایع‌دستی کارکرده و اکنون می‌خواهند از آن بهره‌برداری کنند.

از ماست که بر ماست!

او با تأکید بر اینکه هنرمند نباید حسادت داشته باشد، ادامه می‌دهد: من در تمام این سال‌ها در هنرستان به شاگردانم نصیحت می‌کردم هرکس حسادت داشته باشد و چیزی را که می‌داند به دیگری نیاموزد «خرمن برگیر» نمی‌شود. من همیشه معتقدم که داشتن ایمان خوب است، ایمان یعنی اگر تو می‌خواهی جارو کنی خوب جارو کن، اگر می‌خواهی طبابت کنی برای خدا طبابت کن نه اینکه یک دارو بدهی که هر دفعه بیاید سراغت، کارت را یاد بده. وجدان خیلی خوب است. در گذشته همه عاشق کارشان بودند؛ اما حالا نقشه می‌کشند چطور پول از تو بکشند. مردم به پول گرایش پیداکرده‌اند. گرانی شده و باید به آن‌ها حق داد. نسل جوانمان سرکش شدند و برخی از اعتقادات را قبول ندارند. ز که نالیم که از ماست که بر ماست! ما خودمان کرده‌ایم و خودکرده را تدبیر نیست. الان در ماشین را هم قفل کنیم، ضبطش را می‌دزدند. باید گندم بکاری، باید زمین را دروکنی، باید آبیاری کنی، تا زمین نباشد و شخم نزنی و آبیاری نکنی و کود ندهی نباید توقع گندم درو کردن داشته باشی! اعمال باید خوب باشد تا مملکت خوب شود. حالا عده‌ای بدون آنکه تخصص داشته باشند یک‌شبه به پول رسیدند، بی‌آنکه مکانیکی بلد باشند به آن‌ها گفتند آقای مهندس، بی‌آنکه قایق‌رانی بلد باشند به آن‌ها گفتند ناخدا. این هنرمند پیش‌کسوت خطاب به جوانان می‌گوید: توصیه‌ام به جوان‌ها اول ایمان است و بعد پشتکار. به هر کاری که علاقه‌ داشته باشند و تلاش کرده و ولخرجی نکنند، به هدفشان می‌رسند. باید خداشناس و علاقه‌مند به کار باشند. اگر مطالعه نمی‌کنی، برو در مغازه مکانیکی و حتی پول بده تا یاد بگیری. ما هم جوان بودیم، آب گل هم خوردیم و کارهای اشتباه هم کردیم. جوان تا اشتباه نکند چشمش به‌حساب نمی‌افتد؛ اما هر زمان جلوی ضرر را بگیری منفعت است. جوان باید کار کند، درس بخواند، صرفه‌جو باشد و ایمان داشته باشد تا پیشرفت کند.

صنایع‌دستی در کدام خانه دیده می‌شود؟

او با بیان اینکه باید مهم‌ترین مشکلات صنایع‌دستی را در دو کلمه «روزگار و خودمان» خلاصه کنیم، می‌افزاید: در همه شغل‌ها مشکلاتی وجود دارد؛ ولی مشکلات دست آدم است و باید با آن مبارزه کرد. الان اگر به خانه پولدارهای اصفهان بروید آیا قاب خاتم می‌بینید؟ آیا گلدان قلم‌زنی دارند؟ جعبه دستمال‌کاغذی خاتم‌کاری شده دارند؟ پارچه زری دارند؟ جواب منفی است. موضوع این است که علاقه به صنایع‌دستی باید در مردم پیدا شود که بروند و بخرند. در حال حاضر در خانه‌ها جنس چینی به‌وفور پیدا می‌شود، چرا تاجر به چین می‌رود و جنس می‌آورد! این تاجر خائن است و سازمان صمت و گمرک جلوی او را نمی‌گیرد. همه‌چیز به خودمان برمی‌گردد، وزیر صمت هم که از خارج نیامده است. مشکل خود ما هستیم، مشکل فقط ترامپ و آمریکا نیست، مشکل ترامپ‌های در ایران هم هستند. چرا در حق خودمان خوب نیستیم. یک‌سری افرادی که به‌عناوین‌مختلف بدون تخصص به این مملکت خیانت می‌کنند جیب خودشان را حساب نکنند، جیب مملکت را نگاه کنند. من خیلی‌ها را دیدم که کاروبارشان خوب شد و مردند و بچه‌هایشان به گدایی افتادند. همیشه مال دنیا نیست. همیشه پول نیست، ایمان هم هست، آخر و عاقبت‌به‌خیری هم هست. نباید به مملکت خیانت کرد، نباید به نسل جوان خیانت کرد. عده‌ای در هر شغلی در این مملکت خیانت‌ها کرده‌اند، یک‌شبه جنس را گران کردند. مادر من مادر شهید است؛ می‌گوید ما این‌همه شهید دادیم که این‌همه لاستیک ماشین انبار کنیم! این‌همه شهید دادیم که برنج انبار کنیم!

باید به آینده امیدوار بود

استاد غازی این‌بار مسئولان را خطاب قرار داده و تصریح می‌کند: من از مسئولان هیچ انتظاری ندارم، با بانگ بلند هم می‌گویم که هیچ کاری از آن‌ها برنمی‌آید و فقط حرف می‌زنند و عمل در آن نیست. علی‌اکبر اصفهانی باید باشد تا اصفهان ساخته شود. وقتی کارخانه ذوب‌آهن و پالایشگاه نفت و نیروگاه منتظری و مجتمع فولاد مبارکه و مانند این‌ها را راه انداختند، فکر امروز را نمی‌کردند! فکرش را نکردند که بنزین و کاربراتور ماشینی که تولید می‌کنند مشکل دارد! بین حرف تا عمل خیلی فاصله است. چرا از جنگل‌ها محافظت نمی‌کنند؟ چرا وسیله نمی‌خرند که آتش‌سوزی جنگل را سریع‌تر خاموش کنند؟ مملکت خودمان را رها کردید و در کشورهای دیگر سرمایه‌گذاری می‌کنند! یعنی مملکت خودمان نیازی ندارد! چرا در محله‌های مستضعف کتابخانه و پارک درست نمی‌کنند؟ چرا به بچه‌ها نمی‌گویند اگرچند تا کتاب بخوانی مثلا یک دوچرخه می‌گیری؟
او که دارای درجه‌یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، با تأکید بر اینکه باید به بهترشدن اوضاع صنایع‌دستی امیدوار بود، تصریح می‌کند: بشر باید همیشه امیدوار باشد؛ یعنی اگر انسان امیدوار نباشد با حیوان فرقی ندارد. ما به آینده امیدواریم که هتلی در اصفهان ساخته شود بهتر از هتل عباسی. ما امیدواریم بناهایی در ایران ساخته شود بهتر از دوره‌های قبل، ما امیدواریم مسئولانی بیایند بهتر از 10 سال و 20 سال و 50 سال قبل. امیدوارم نسل‌های جوان هم امیدوار باشند؛ البته متأسفانه نسل‌های جدید خیلی منفی فکر می‌کنند. باید فعالیت کرد و جنب‌وجوش داشت. باید قسمت پر لیوان را دید و هرکس از خودش شروع کند. باید مهربان باشند. ما مردم مثل زنجیر به‌هم‌پیوسته هستیم و اگر هرکدام عیبی داشته باشیم یا زنجیر پایینی یا بالایی را معیوب می‌کنیم؛ بنابراین باید امید به خدا داشته باشیم و مثبت فکر کنیم.
وقت رفتن می‌رسد و استاد آرزوی عاقبت‌به‌خیری برایم می‌کند، چه آرزوی شیرینی… و من میان وقار و متانت و ایستادگی علی‌اکبر خان اصفهانی راهی میدان نقش‌جهان می‌شوم تا لحظاتی چشمانم را ببندم و میدانی را آرزو کنم که از حضور نامداران سپاهان خالی نیست و هرکس بر جای خود نشسته است.

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    شیرین مستغاثی

برچسب‌های خبر