در این برنامه که در ادامه ویژهبرنامههای حوزه هنری استان اصفهان به مناسبت هفته حماسه و ایثار مردم اصفهان، روز چهارشنبه، 26 آبان در تالار سعدی عمارت تاریخی سعدی برگزار شد، «حسن محمودی» اظهار کرد: من همیشه وقتی داستان کوتاه مینوشتم همه میگفتند حجم آن کم و حوادثش زیاد است و حتی کمکم به این نتیجه رسیدیم که میتواند برشهایی از یک رمان باشد و به مرور احساس کردم داستانهایم بلندتر میشود و دیدم که گویا از اول باید رمان مینوشتم و همه این داستانهای کوتاهی که نوشتم برشهایی از یک رمان بوده که در آینده باید مینوشتم؛ به همین دلیل باتوجه به کارهایی که تاکنون نوشتم و تجربهای که دارم، احساس میکنم نسبت به آن چیزی که باید در داستان کوتاه باشد نفسم بلندتر است و اگر الان به منتقد کار خودم بازگردم، احساس میکنم آن داستانهای کوتاهی که نوشتم، تمرینهایی برای نوشتن کارهای بلندتر بودند. او افزود: اگر تاریخادبیات را مرور کنیم، وقتی ما به عصر جدید وارد شدیم، اگر «یکی بود یکی نبود» اثر جمالزاده و قبل از آن هم «چرندوپرند» دهخدا را درنظر بگیریم که ما وارد یک عصر جدیدی از متن مکتوب شدیم و «اگر یکی بود یکی نبود» را به عنوان مانیفست داستان ایرانی در نظر بگیریم و همین الان آن را بخوانیم متوجه میشویم که نیاز بود و اتفاقا ضرورت امروز هم هست و وقتی داستاننویسانی که همچنان برای ما شاخص بودند؛ مثل بوف کور یا مدیر مدرسه آل احمد یا شازده احتجاب گلشیری را بررسی میکنیم میبینیم که ما با داستان کوتاههایشان اغلب تمرین کوتاهنویسی میکردیم؛ یعنی ما در روزگاری زندگی کرده و ادامه سنتی بودیم که باید به رماننویسی میرسیدیم و بعد که نویسندگان اجتماعیتر شده و شناخت بیشتری پیدا کردند و با سنت قبل ما پیوند پیدا کردند، شاهد رمانهای مدرنتر و طولانیتر شدیم. این نویسنده گفت: قبل از آن در ادبیات کهن شرق یعنی اگر ایران فرهنگی را درنظر بگیریم و خودمان را جزو شرق بهشمار آوریم و به هزار و یک شب نگاه کنیم، آنها متنهای کوتاه بههمپیوستهای بوده است که در کارهای بعضی از نویسندگان مدرن امروز هم دیده میشود و همینطور که جلوتر میآییم و بیهقی را درنظر میگیریم و بعد در نثر عامیانهتر یعنی نثر قابلفهم مردمان مثل کتاب سمک عیار نه با داستانهای کوتاه بلکه با روایتهای بلند روبهرو هستیم.
تأثیر محافل ادبی، گپوگفتها و نشستها در کوتاهنویسی
او ادامه داد: در نویسندگان ایرانی از جمالزاده و بعد از او سنتی وجود دارد که هم داستان کوتاه و هم رمان داشتند و نویسنده اول با داستانهای کوتاه خود شروع کرده که این موضوع نیز به بستر ارائه آن بستگی داشت. بسیاری از رمانهای بزرگ دنیا پاورقیهایی بوده که به رمان تبدیل شدهاند؛ اما پاورقی در کشور ما کمتر به رمانهای بزرگ تبدیل شده ولی در کنار آن دایی جان ناپلئون همچنان نفس دارد و طولانی است. همینطور که نویسندگان شاخص را بررسی میکنیم، داستانهای کوتاه خوب دارند؛ مثلا بزرگ علوی رمان بلند «چشمهایش» را دارد که رمان کاملی است؛ اما داستان کوتاه هم دارد. اما مثلا سیمین دانشور در رمان بلند «سووشون» موفقتر از داستانهای کوتاه است یا غلامحــسین ساعدی داستان کوتاهنویسی است که باید ببینیم آیا داستان بلند موفقی دارد؟ بعد به دولتآبادی میرسیم که داستانهای کوتاه او نسبت به داستانهای بلند او شاخص نیست. رضا براهنی بلندنویس شاخصی است؛ اما تفاوتی که در دهه نود اتفاق میافتد، این است که نویسندگانی داریم که داستان کوتاه نمینویسند و رمان مینویسند؛ به نوعی دیگر داستان کوتاه سکوی پرش برای نوشتن رمان نیست.
محمودی خاطرنشان کرد: ما غالبا در تاریخ ادبیات خود بین داستان کوتاه و رمان درحال حرکت بودهایم و اغلب نویسندههای شاخص دغدغه داستان کوتاه را داشتند؛ به جهت اینکه نشریات یا محل ارائه بیشتر بوده است. یک جایی مردم در دهه نود بیشتر درحال خواندن رمان بوده و رمانخوانها بیشتر هستند و نویسندگان جدیدی ظهور میکنند که رمان مینویسند. آشنایی من با ادبیات ایران و جهان به جهت تأثیر محافل ادبی، گپوگفتها و نشستهایی بود که در ذهن ما هم ایجاد شد؛ چراکه بستر، بستر داستان کوتاه بود و این داستانها در نشریات چاپ میشد و میتوانستی داستان کوتاه را در نشست بخوانی؛ البته افرادی مانند علی خدایی هم هستند که مسیر مشخصی دارند و کوتاهنویس هستند؛ اما این موضوع به بستری که در آن نوشتهایم بستگی دارد. من از جایی احساس کردم که شخصیتهای داستانهایم در جاهایی بسط پیدا نکردند و جالب است مدتی قبل یکی یکی کارهایم را که میخواندم، متوجه شدم که هسته اصلی یک رمان است و آن داستان دوازدهصفحهای فعلا به دویست صفحه تبدیل شده و ادامه دارد.
تجربهزیستی آدمی مسئله مهمی است
مهمان ویژه برنامه عصر تجربه تصریح کرد: من اول سینما خواندم و بعد به صفحات ادبی روزنامه وارد شدم و درگیر نقد بودم و کمتر در روزنامه نوشتم؛ اما فکر میکنم وقتی یک روزنامهنگار اجتماعی باشید برای تنظیم یک خبر در مطبوعات باید نثر ژورنالیستی داشته باشید؛ ولی آن نثری که من به دنبال آن بودم را از همان متونی که خواندم بیشتر برداشت کردم. ما در هزارویک شب نوعی نثر داریم؛ یا نثری که در تاریخ بیهقی وجود دارد یا نثر امیر ارسلان نامدار و سمک عیار یا در نثر سیاستنامه و گلستان دیده میشود که اگر متون ادبی منثور را به دو دسته تقسیم کنیم، داستاننویسان ما نیز در این دودسته قرار میگیرند. یکجایی نثر جلال آل احمد است که به لحاظ نثر تلگرافی مهم است که گلشیری از او تأثیر میگیرد و یک نثر که روزنامهنگاریتر است و در آثار جمالزاده دیده میشود.
او ادامه داد: نگرش آدمها نثرشان را تغییر میدهد و آن نگاه اهمیت دارد. مؤلفههای داستان مثل اسطوره و حکایت نثر من را بیشتر شکل داده است و حتی در بعضی عنوانهای داستانهایم از حکایت استفاده کردم. مسئله مهمی که وجود دارد، تجربهزیستی آدمی است که این تجربهزیستی آدمی کم کم نوع نگاه، سبک زندگی، فکر و نوشتن و سبک زندگی آدمی را شکل میدهد. این تجربه فقط به این معنا نیست من کجا و به چه صورت زندگی کرده باشم؛ اما یک بخش از تجربه زیستی آدمی آن چیزی است که خوانده است و بخشی از این تجربه ممکن است از گذشته به ما منتقل شده باشد، بدون اینکه آن را زندگی کرده باشم. من فکر میکنم ما آدمها یک زندگی ازلی ابدی هم داریم؛ به خصوص وقتی داستاننویس هستیم.
نویسنده نباید سیاهمشقهای خودش را چاپ کند
محمودی گفت: یکی از آدمهایی که در زندگی من خیلی تأثیر داشت بورخس بود. بورخس از یک کتابخانه عظیم حرف می زند، تجربه زیستی او کتابهایی است که خوانده است و گویا داستانی را تعریف میکند که در همین هزارتوی معماری اصفهان دیدهایم و بورخس ازطریق خواندن متون شرقی به این فضاها رسیده است. همانطور که در ذهن نسل جوانترها میبینیم و آنها به نحوی فکر میکنند که گویی در اروپا زندگی کردهاند. تولیدات فرهنگی ناخودآگاه در تجربه زیستی ما تأثیر میگذارد. فضایی که ما در آن زندگی کردیم فضای بورخس بود و ما آنها را خواندیم که جزو تجربیات زیستی ما شده است؛ همانطورکه حرفزدن ما ناشی از این است که کجا و چطور زندگی کرده و به چه چیزهایی فکر کردیم، نثر نیز عاری از این قضیه نیست.
این نویسنده و روزنام نگار اهل نجفآباد افزود: اگر بحث نوشتن خلاق مطرح است، من معتقدم هرکسی که مینویسد باید در هر فرایندی به خلق و کشف و شهود برسد. به قول استاد بهرام صادقی داستان یعنی ساختوساز و نویسنده نباید سیاهمشقهای خود را چاپ کند و مثال میزند که گلشیری سیاهمشقهای خود را چاپ کرد یا جمالزاده حکایتنویس است. او معتقد است نویسنده نباید از روی دست خودش بنویسد و به جایی میرسد که خودش دیگر نمینویسد و داستانهای آخر خود را شفاهی تعریف میکند.
او بابیان اینکه شیوههای نوشتن فرق میکند، گفت: من وقتی مینویسم هر روز صبح شروع به نوشتن میکنم و آن چیزی که به من خط میدهد که بنویسم، این است که عادت دارم هرروز از اول داستانم شروع و مدام آن را اصلاح کنم؛ ولی یکجایی وقتی رمان مینویسم فصلبندی آن را مشخص میکنم. چون اگر این کار را نکنم، در فصل اول میمانم. آقای خدایی میگفت من وقتی میخواهم داستان بنویسم، آنقدر این چهارباغ را میروم و میآیم تا داستانم کامل شود و بعد آن را بنویسم؛ اما فردی مثل استاد شهسواری این طور است که یکبار داستان را از اول تا نقطه آخر مینویسد و سپس از نو مرور میکند.
زمانه خودمان را بنویسیم
محمودی بابیان اینکه دومین آدمی که ذهنیت او را خیلی دوست دارم و از او آموختم مارگرت دوراس است، اضافه کرد: به نظر من او اوج نوشتن رمان نو است و یکی از شاهکارهای او باران تابستان است که قبل از آن مدت 9 ماه در کما بود و بعد آن را درمدت دوهفته نوشت و وقتی از او پرسیدند چگونه؟جواب داد که در همان 9 ماه که در کما بودم، تمام این صحنهها را دیدم. بنابراین بعضیوقتها در نوشتن، نویسنده به کما میرود و کمای هریک از ما به شکل خاص خود است. ما به یک کارگاه نویسندگی میرویم که یادبگیریم چگونه بنویسیم و بعد تازه کار ما شروع میشود و تفاوت ما در نوشتن شکل میگیرد که حاصل چیزهای دیگری است و دیگر دوره آن گذشته که شما به دنبال این باشی که مثلا شخصیت یا تعلیق چیست.
نویسنده کتابهایی مانند «کورها تا حاشیه جاده آمدهاند»، «روضه نوح»، «مارآباد»، «باد زنها را میبرد»، «گموگور» و رمان «پنه لوپه غمگین نیست» خاطرنشان کرد: در کلاسهای نویسندگان بزرگ به شما گفته میشود که قبل از اینکه بخوانی و بنویسی، ورزش کن، موسیقی گوش کن، زندگی کن. نویسنده عصر ما آن کسی نیست که تاریخ بیهقی بخواند تا ببیند نثرش چگونه است و هزار سال بنشیند یک داستان کوتاه بنویسد تا بقیه بگویند به به، چه نثری! ما خودمان را در یک فضا یا اتاقی پشت میزمان محبوس کردهایم و خواستهایم تجربهای زیسته از کتاب دیگری بهدست آوریم؛ در حالیکه در نویسندگی کتابهای جدید قبل از هر چیزی به نویسنده میگویند غذای تو چه چیزی باشد، ورزش کنی یا موسیقی گوش کنی و به همین دلیل است که از بین آنها نویسنده بیرون میآید. هرکدام نسبت به سن خودمان اتفاقات خیلی بزرگی را درک کردهایم؛ اما کدام یک توانستهایم زمانه خود را بنویسیم و کمتر با آنچه نیاز زمانه بوده حرکت کردهایم.