ما اصفهانیها هم آنطور که بایدوشاید نمیشناسیمش و رفتار درستی با این میراث گرانقدر نداریم؛ انگار که الماس صد قیراطی داشته باشی و لای کاغذ باطله نگه بداریاش! مسیرهای مختلفی برای دیدنش در پیش دارید؛ یکی میتواند مسیر خیابان استانداری، مادی فرشادی و ورودی بازارچه حسنآباد باشد. از مسجد ساروتقی که دیدن زیرگنبدش هوش از سر هر هنردوستی میبرد، بگذرید و به بنایی برسید که از همان ورودی متوجه ارزشمندی در عین مهجوریاش میشوید.
مردم و مسئولان امامزاده را نجات دهند
قدمبهقدم شلختگی بصری هست. هزار گلدان با گلهای خشکشده اینطرف و آنطرف، تابلوها و یادمانهایی که بیتوجه به بنا در هر نقطهای که خواستهاند گذاشتهاند؛ انگارنهانگار که هر بنایی حرمتی دارد و منظر و حریمی که هیچکدام را نباید نادیده گرفت. «خیرین» ریزودرشتی بودهاند که اسباب و وسایلی خیرات کردهاند برای امامزاده اما متصدیان توجه نکردهاند که باید تدبیری بیندیشند که خیرات، اسباب شر نشوند! از در که وارد میشوید، هیچچیز از بنای عزیز نمیبینید، اول ساعت غولپیکری میبینید که خیرات است و منظر بنا را خدشهدار کرده است. اینجاوآنجا شلختگی و کثیفی میبینید. هم سنگقبرهایی با حجاریهای مهم وجود دارد و هم خود بنا سه بخش بسیار ویژه به لحاظ تزئینات معماری دارد. در یککلام باید بگوییم امامزاده احمد به نظافت کامل، زدودن همه الحاقات غیرضروری و خیراتی که به ساحت بنا ضربه میزنند و بر ارزشهای بنا نیفزودهاند و مرمت، نیازمند است. هرچند نیازهای دیگری هم دارد ازجمله روشنشدن تکلیف اشیای میراثی که وقف امامزاده شده بودند، اما گفته میشود که توسط افرادی از بنا خارج شدهاند و وضعیتشان نامعلوم است. نکته دیگر درباره امامزاده این است که بهطور واضح مردم مایلاند به دلیل اهمیت این امامزاده وقفها و خیراتی برایش انجام دهند، اما مهم است که این علاقه مردم مدیریت و به راههای درستی ختم شود ک هبه نفع این میراث گرانقدر ملی ایران باشد؛ مثلا در یک مورد گفته شد که در نبود متولیان امر، یکی از زنان کهنسال محله هزینه مرمت پنجرههای گنبد کوچک امامزاده را تقبل کرده و از ریختن سقف جلوگیری شده است؛ اما این فقط یک نمونه خوب در برابر انبوه نمونههای بدی است که در این بنای مهم میبینیم.
امامزاده احمد چه اهمیتی دارد؟!
سؤال مهمی که همه ما باید جوابش را بدانیم این است که اصلا امامزاده احمد کجاست و چرا اینهمه مهم است؟! چرا اینهمه گردشگر خارجی فقط با دیدن یک عکس از این امامزاده برای دیدنش سر و دست میشکنند و وقتی میآیند هم کیف میکنند هم به حال ما افسوس میخورند که بلد نیستیم از میراثمان نگهداری کنیم و شلخته و کثیف نگهش میداریم. امامزاده احمد کجاست و چه نقشی در تاریخ اصفهان داشته است؟ پاسخ این سؤال را در روایتی به قلم عبدالمهدی رجایی درباره این بنا میتوانید پیدا کنید. بخشهایی از این روایت را در ادامه میخوانید: وارد صحن امامزاده که میشویم سمت راست گنبد بسیار کوچکی بر روی یک اتاق برپاست. در وسط اتاق ضریح قرار گرفته است. بالای درب نوشتهشده: «امامزاده احمدبنعلیبنمحمدباقر (ع)». مجموعه بنا شامل یک بقعه و ایوانی در شمال و ایوان دیگری در غرب بقعه است. داخل امامزاده دارای گچبری و طلاکاری زیبایی است. گوشههای داخل گنبد با مقرنسکاری پنجضلعی، مقطع فضا را از مربع بهصورت دایره درآورده است. مقبره دارای ضریح فولادی است. کتیبههای گوناگونی که بهمثابه شناسنامه بر جایجای این بنا نصبشدهاند، بخشی از تاریخ و قدمت بنا را با حوادث مربوطه بازگو میکنند. لطفالله هنرفر در کتابش درباره این بنا نوشته: «قدیمیترین اثر تاریخی این امامزاده قطعهسنگ یکپارچه و سیاهرنگی به طول سه متر است که در زیر پنجره مشبک امامزاده، نصب شده است. این سنگ از بیرون و در محل گذر نصبشده و نیاز نیست برای یافتن آن به داخل امامزاده بروید. گفته شده است که این قطعهسنگ، بخشی از بتی بوده که محمود غزنوی از سومنات به اصفهان آورده است. بر روی آن این عبارت حکاکی شده است: «آمین ربالعالمین. فی تاریخ الخامس عشره من ربیعالاول سنه ثلاث و ستین و خمس مائه»؛ یعنی 563 ق. چیزی حدود نهصد سال پیش این سنگ حکاکی شده است. این کتیبه اکنون در اثر باد و باران کمی کمرنگ و خطوط آن محو شده است. در صحن امامزاده احمد کتیبهای است که نشان میدهد در سال 1115 ق در زمان سلطنت شاه سلطان حسین، ساختمان امامزاده بسط و توسعه یافته است. بانی این کار خیر هم «محمد شرف الشریف المنجم» بوده است. در ایوان ورودی بقعه نیز کتیبه دیگری است که نشان میدهد همین شخص در زمان شاه سلطان حسین بنای بقعه و روضه را ساختهوپرداخته است. احتمالا کل بنا از نوساخته شده است.
حتی تخریبگر بزرگ هم به امامزاده احمد که رسید، مرمت کرد!
کفشها را کنده و وارد بقعه میشویم. نقشونگارها و گچکاریهای طلایی و رنگآمیزی شده، قدمت ساختمان را دستکم به دوره قاجار میبرد. در اطراف ضریح امامزاده به خط نستعلیق طلایی، اشعاری نوشته شده است که مضمون آن حکایت از اقدام ظلالسلطان نسبت به تعمیر و تجدید بنای بقعه در سال 1290 ق دارد. متن کتیبه این است: «در زمان شه همایــون فال/ ناصرالدین خدیو ملک گشا/ پور محمود او ملک مسعود/ آسمان وجود چرخ سخا/ ظل سلطان یمین دولت شاه/ کرد این بقعه را زنو برپا/ مرقد پاک حضرت احمد/ که بود منبع بها و ضیا/ کلک من بنــده از پی تاریخ/ داشت حیرت که چون کند انشا/ یکی آمد ز غیب و گفت حکیم/ ظل سلطان نهاد کعبه بنا» در منابع دیگر هم از تعمیرات ظلالسلطانی در این بنا سخن گفته شده است. بههرحال شش سال بعد این تعمیرات دوباره یادآوری شد و ظلالسلطان همسر مرحومه خویش را در آنجا به خاک سپرد. اما آنسوتر در ایوان غربی امامزاده قطعهسنگی است که حکایت از یک حادثه تاریخی عجیب اما تکرارشونده دارد. اینکه حیوانی به یک مکان مقدس پناه برده و بهیکباره خود آن حیوان موردتوجه عوام قرارگرفته و مردم آن را نشانه تقدس حیوان پنداشتهاند. در این کتیبه آمده است: «چون سعادت یار و مددکار عالی حضرت استاد ابراهیم، ولد استاد رضا بنا بود، وقف شرعی نمود منفعت یک رأس شتری که از خیر، پناه به امامزاده واجبالتعظیم اعنی امامزاده احمد آورده. منبعد صاحب آن عرض نمود و او را بیرون برده بار دیگر پناه به امامزاده مذکور آورده. آن شتر مزبور را استاد ابراهیم ابتیاع نمود و وقف امامزاده نمود… سنه 1247.»
دانشجویی مشغول کندن گچ دیوار اتاق زمردین امامزاده!
در سمت چپ صحن امامزاده احمد یک ایوان زیبا با ستونهای گچکاری شده نشان از خاصبودن آنجا دارد. اتاق بزرگ ارسی مانندی که با تزئینات گچبری و نقاشیهایی به سبک جدید آراسته شده است. اگر متولی را پیدا کنید تا درب این اتاق را باز کند چندین سنگقبر زیبا چشم را مینوازد. البته این را هم بگوییم که بسته بودن درب این بنا اتفاق خوبی است، چون طی سالهای قبل تخریبهایی توسط برخی گردشگران و حتی دانشجویان در این محل رخ داده است. تا جایی که متولی امامزاده یکبار برایمان تعریف کرد که یکبار یک دانشجوی رشته مرمت را در حال کندن بخشی از گچبری اتاق پیداکرده و وقتی دلیل این کار را جویا شده و او را از این امر بازداشته، دانشجو گفته استادم از من خواسته که بخشی از این متریال را ببرم تا در آزمایشگاه، آزمایش کنند و راز ماندگاریاش را بفهمند! عذری بدتر از گناه هم برای دانشجو و هم برای استاد! سنگقبرها همه مرمر یکپارچه هستند. اینجا قبرستان سلطنتی شاهزادگان ساکن اصفهان است؛ زن، دختر و داماد ظلالسلطان. یکی مربوط به همدمالسلطنه، زن ظلالسلطان است. مطابق اخبار روزنامهها روزی که او در ذیحجه 1296 در اثر «وضع حمل دو طفل توأمان» وفات یافت، در تشییعجنازه او بسیاری از بزرگان شهر آمده بودند. روزنامه فرهنگ اصفهان، در تاریخ 26 ذوالحجه 1296 دراینباره نوشت: «در امامزاده احمد او را مدفون نموده و مقبره مخصوصی مشتمل بر سنگ مرمر و آینهکاری، چنانکه رسم مقابر خانوادههای سلطنتی است، برای او بنا شد و چند نفر قاری معین گردید که سالیانه در آنجا به تلاوت قرآن مجید مشغول بوده، مقرری خود و لوازم آنجا را مانند قهوهخانه و غیره، سالیانه دریافت کنند.» بعدها نیز عنقا، شاعر معروف، شعری برای سنگقبر او سرود که به زیبایی بر این سنگ حک شده است: «ای دریغ از جهان بیبنیاد/ وز جفای سپهر نافرجام/ همدمالسلطنه که او را بود/ نسب پاک از امیرنظام/ پدر از خیل سروران بزرگ/ مادر از صلب خسروان عظام» نکتهای که در این شعر نیز بدان اشارهشده آن است که همدمالسلطنه، دختر میرزا تقیخان امیرکبیر بوده است. حاصل ازدواج عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه و امیرکبیر دو دختر بود: یکی امالخاقان که با مظفرالدین شاه ازدواج کرد و مادر محمدعلی شاه گردید و دیگری همدمالسلطنه که با ظلالسلطان ازدواج کرد و حاصل آن یک پسر (جلالالدوله) و سه دختر (کوکبالسلطنه، شوکتالسلطنه و عزیزالسلطانه) بود.
درواقع دو خواهر با دو برادر (ظلالسلطان و مظفرالدین میرزا) ازدواج کردند. از سه دختری که از همدمالسلطنه نام بردیم، یکی در همین نزدیکی در کنار مادر به خاک رفته است. کمی آنسوتر در زیر قطعهسنگ یکپارچه مرمر، عزیزالسلطنه غنوده است. مادری و دختری در کنار یکدیگر. شعر سنگقبر عزیزالسلطنه هم بسیار زیبا و سروده برادر عنقا به نام «سها» است: «آه و فریاد و فغان از دور چرخ کجمــدار/ در عـزای محنتافزای عزیزالسلطنه/ ای فغان از روی زیبای مه چرخ عفــاف/ ای خروش از قد رعنای عزیزالسلطنه/ ای دریغ از ماهدخت آن دخت ظل پادشاه/ ای فسوس از روی و از رأی عزیزالسلطنه» کمی آنسوتر این مقبره خانوادگی با قبر داماد ظلالسلطان یعنی شوهر خواهر او، ابوالفتحخان صارمالدوله، تکمیل میشود. ابوالفتحخان صارمالدوله متولد 1264 ق، پسر محمدحسن خان سردار ایروانی و مادرش ماهرخسار خانم فخرالدوله، دختر عباسمیرزا بود. پس او نیز خود را شاهزاده میگفت. شاید به همین قیاس بود که او خواهر ظلالسلطان و دختر ناصرالدینشاه یعنی کسرائیل خانم بانوی عظمی را به زنی داشت و در زمان حیاتش رئیس قشون اصفهان گردید و سرانجام در سال 1316 ق جهان را وداع گفت. آن روز که خبر مرگ او در شهر پیچید، چون مدتی بود ظلالسلطان با خواهرش و دامادشان کج افتاده بود، شایع شد صارمالدوله به دست ظلالسطان به قتل رسیده است.
پس رندان در اصفهان این شعر برای این حادثه سرودند و در مقدمه «دیوان طرب» اینطور نوشتهشده: «پشتتا دادی به پشتی / صارمالدوله را تو کشتی / کفشاتا گیوه کردی / خواهرتا بیوه کردی» به حیاط امامزاده برمیگردیم. در ایوان شمالی بقعه آرامگاه همای شیرازی از شعرا و نویسندگان و عرفای ایران در قرن سیزدهم است. کتیبه سنگ آرامگاه وی به شرح زیر است: «آرامگاه سخنگوی نامدار ایران، حکیم دانشمند، شاعر بیمانند، عارف ربانی، همای شیرازی اصفهانی که دیوان شعرش مطبوع و مشهور است. تولدش در شیراز به سال 1212 وفاتش در اصفهان. مادهتاریخ فوتش را سید بقا چنین گفته: هما شد بالزن در سایه عرش 1290». درباره او خوب است بدانیم دوران عمرش را از خدمت نظام شروع کرد، سپس استعفا داده، چندسالی به تحصیل علوم از فقه و اصول و ادب رغبت نموده، در نجف به درس صاحب (جواهر) حاضرشده و در خدمت میرزای سکوت وارد مراحل عرفان گردید، چندین سال به سیر در آفاقوانفس پرداخت و ممالک عراق و هند و پاکستان را سیاحت نمود، سرانجام در اصفهان رحل اقامت فکند و در نزد عموم طبقات از علما و عرفا و شعرا و دیگران معزز و محترم گردید. از اشعار اوست به نقل از دیوان طرب: «بس که اندرخویش حیرانم نمیدانم کیم/ کافرم، گبرم، مسلمانم، نمیدانم کیم/ گاه رند بادهنوشم. گاه شیخ خرقهپوش/ گاه دانـــا. گاه نادانــم. نمیدانم کیم/ صلح کل کردم به هفتادودوملت چون «هما»/ با همه یکرنگ و یکسانم. نمیدانم کیم.» در پایین دیوار مقابل سردر ورودی بقعه نیز آرامگاه میرزا ابوالقاسم طرب، فرزند همای شیرازی قرار دارد. او نیز هم چون پدر شاعر بود و خط خوش مینوشت و از همه مهمتر فرزندی برومند چون «جلال همایی» از دامان او پرورش یافت. بر سنگ مزار ساده ابوالقاسم طرب حک شده است «آرامگاه سخنگوی بزرگوار ایران، ادیب فرزانه و نکتهسنج یگانه، درخشنده گهر بحر معانی، ابوالقاسم طرب بن همای شیرازی اصفهانی. وفاتش به سال قمری 1330. مادهتاریخش طرب افسوس کز این انجمن رفت». پس در این گوشه از صحن امامزاده احمد، سرسلسله یک خاندان بزرگ از اهالی ادب و عرفان همنشین خاک شده است. کاروانی که قافلهسالار آن همای شیرازی است و بعد نوبت به طرب اصفهانی، جلال همایی (مدفون در تختفولاد) و اخیرا دختر جلال همایی به نام ماهدخت بانو همایی میرسد. او نیز بر راه پدران رفته است. یکی از کارهایش تصحیح و انتشار آثار پدر است، او تاکنون چندین جلد از کتاب «تاریخ اصفهان» اثر ارزشمند جلال همایی را تصحیح و چاپ کرده است.