سربلندِ آزمون معلمی

آآآآآلووتو ژانتی آلووتو/ آآآلووتو ژوتو پل موره، فرانسوی‌ها این شعر فولکلوریک را که آن روز با صدای گروه پیشاهنگی هنرستان ابوذر طنین انداخته بود هنگام درویِ محصول در مزارع می‌خوانند. اجرایی که گروه فرانسوی یونسکو را غافلگیر کرد و به وجد آورد. فرانسوی‌ها یک‌صدا شروع کردند به همخوانی با ما، یک بیت ما می‌خواندیم یک بیت آن‌ها. مهندس محمود برنجی، مدیر هنرستان ابوذر بعدا به من گفت که آن روز اشک در چشمان مهندس حبیب نفیسی، پدر تعلیمات فنی‌وحرفه‌ای ایران حلقه زد، پس مرا در هتل عباسی فراخواند و گفت همین امشب تا من در اصفهانم پیشنهاد انتقال احمد رفیعیان را برای معاونت هنرستان ابوذر مطرح کنید؛ چراکه ما به تعلیمات فنی و حرفه‌ای بسیار نظر داریم و به مدیران و معاونانی نیازمندیم که بتوانند این تشکیلات را به‌خوبی اداره کنند.»

تاریخ انتشار: 08:34 - یکشنبه 1399/07/13
مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه
no image

این خاطره 53 ساله را احمد رفیعیان اصفهانی، معلم بازنشسته، معاون و مدیر هنرستان ابوذر در دهه‌های 40 و 50، رئیس سازمان پیشاهنگی استان اصفهان، تنها مربی پیشاهنگی اصفهان که در جمبوری جهانی ژاپن شرکت داشته و سرپرست اردوهای کار و عمران ملی در دهه 50 شمسی روایت می‌کند. با او درباره نیم‌قرن فعالیتش در عرصه تعلیم و تربیت و آموزش‌وپرورش به گفت‌وگو نشستیم: «سال 1320 در محله کمال اصفهان متولد شدم. آن سال‌ها در آن محله دبستان نبود. من ابتدا به مکتب‌خانه‌ای در کنار چنار دارالبطیخ و بعد در دبستان خواجه نظام‌الملک می‌رفتم. سیکل اول را در دبیرستان کازرونی خیابان مدرس درس خواندم. راه دور بود و هرروز به اتفاق دوستانم این مسیر را با دوچرخه طی می‌کردیم و در طول راه درس و لغات انگلیسی را می‌خواندیم. دبیرستان دونوبته بود، صبح و عصر در مدرسه بودیم. من آفتاب نزده ابتدا به بقالی محله می‌رفتم و دوساعت آنجا کار می‌کردم و بعد راهی مدرسه می‌شدم. پدرم معتقد بود که مرد باید کار یدی کند، اما من به کسب علم علاقه داشتم و مادرم در این راه بیشتر مشوقم بود. سیکل را که گرفتم در کنکور دانشسرای مقدماتی شرکت کردم. مرحوم دکتر عیسی صدیق اعلم که زمانی وزیر آموزش‌وپرورش بود عقیده داشت که هر که می‌خواهد وارد حرفه معلمی شود باید معلوم شود یا واقعا علاقه‌مند به این حرفه است یا نه؟ این تفکر هدف دانشسرای مقدماتی برای تربیت‌معلم بود. این‌طور نبود که یک نفر دیپلم بگیرد و بعد همه‌جا امتحان دهد و اگر قبول نشد به‌ناچار شغل معلمی را انتخاب کند، بلکه کسی می‌آمد به دانشسرا که نهایت علاقه را به شغل معلمی داشت.»

معلم باید شخصیتی جامع داشته باشد

احمد رفیعیان در سال 1337 در دانشسرای مقدماتی پذیرفته شده و در 18 سالگی به استخدام آموزش‌وپرورش درآمده است: «دوره دانشسرا دو ساله و سال‌های اول شبانه‌روزی بود تا بتواند بچه‌ها را خوب تربیت کند و مهارت زندگی و باهم‌بودن را بهتر به آن‌ها بیاموزد. دانشسرا حقوق ماهیانه‌ای هم به دانش‌آموزان پرداخت می‌کرد که زمان ورود ما قطع شد و ما ماه‌ها تلاش و مبارزه کردیم تا 60 تومان حقوق را بالاخره در همان سال بازگرداندیم. رحمت‌الله نیروپور، رئیس سازمان پیشاهنگی اصفهان که مربی پیشاهنگی ما هم در مدرسه بود، عقیده داشت که معلم باید شخصیتی جامع داشته باشد و مهارت‌های مختلفی را بداند و همه این‌ها در اردوهای پیشاهنگی محقق می‌شد. تا سال اول دانشسرا، هم کار کردم و هم درس خواندم، اما تنها درس هم نبود؛ با تیم‌های فوتبال و والیبال محله‌ها هم همراه بودم. بعد از دانشسرا قاعدتا باید به سربازی می‌رفتیم، اما آن سال، سالی بود که آموزش‌وپرورش کمبود معلم داشت. پس وزارتخانه درخواستی به تهران فرستاد تا ما را معاف کنند. همه معاف شدیم و سپس گفتند برای کار باید بروید خوزستان اما باز با تلاش و پیگیری خودمان همه به استخدام ادارات لنجان درآمدیم و در مبارکه، فلاورجان، ریز و باغ بهادران تقسیم شدیم. حالا تنها 18سال داشتم که به استخدام آموزش‌وپرورش درآمده بودم و دو سال بعد مدیر مدرسه چمگردان شدم. یادم هست که در این روستا مدرسه دخترانه نبود اما ساختمانی خالی وجود داشت که قرار بود حوزه علمیه شود. شیخ محمود ریزی، رئیس حوزه علمیه آن منطقه بود با او صحبت کردم و اجازه گرفتم در آن فضا مدرسه دخترانه راه‌اندازی کنم. خودم سرپرست بودم و خانم عابدینی معلم. سال‌های بعد معلمان بیشتری استخدام کردیم. در این زمان مسئول پیشاهنگی آن منطقه هم بودم و باید بعد از مدرسه به این امور هم رسیدگی می‌کردم. سال‌های اول 300 تومان حقوق می‌گرفتم که مقداری برای بیمه کسر می‌شد و نهایتا 276 تومان باقی می‌ماند. البته حکم پرداختی حقوق را وزیر باید امضا می‌کرد. به همین دلیل شش ماه حقوق با هم پرداخت می‌شد که من با این پول و اندوخته کوچکی که داشتم توانستم یک قطعه زمین به قیمت 10 هزار و هشتصد تومان در خیابان مهرگان اصفهان بخرم.» رفیعیان درباره خاطرات نخستین سال‌های فعالیتش چنین روایت می‌کند: «مدرسه اصلی چمگردان تنها چهار اتاق داشت و ما شش پایه تحصیلی داشتیم، پس من تصمیم گرفتم دو اتاق دیگر آنجا بسازم. اداره بودجه نداشت. یک مشهدی فتح‌الله عابدینی بود که خشت‌هایی را برای ساخت یک بنا آماده کرده بود. از او خواستم که این خشت‌ها را به من قرض بدهد و او قبول کرد. بچه‌ها را به فاصله نیم‌متر صف کردم تا دست‌به‌دست خشت‌ها را از کوچه به درون مدرسه انتقال دهیم. شب کدخدا و اهالی را دعوت کردم و برای ادامه کار کمک خواستم. هر کسی انجام بخشی از کار را برعهده گرفت و در مدت سه ماه کلاس‌ها ساخته شد. نماینده آموزش‌وپرورش بازدید کرد و از این تجربه چند سال بعد در اردوهای عمران ملی که ما سالی هزار طرح در استان انجام می‌دادیم استفاده شد.»

خوش آمدگویی به گروه یونسکو امضای حکم معاونت شد

او پس از پنج سال خدمت معلمی در زرین شهر در رشته روان‌شناسی دانشگاه اصفهان پذیرفته می‌شود و مسیر زندگی‌اش طور دیگری ادامه می‌یابد: «مجبور شدم به شهر اصفهان بازگردم اما آن سال یک دوره کلاس‌های سوادآموزی زیر نظر یونسکو برگزار می‌شد که مسئولیت یکی از کلاس‌ها را به من سپردند. هدف از این دوره، سواد حرفه‌ای بود؛ یعنی هرکس هرچه تحصیل می‌کند با حرفه‌اش هماهنگ باشد. من در این دوره یک کلاس قلم‌زنی در میدان نقش‌جهان راه انداختم و با مرحوم سطوت که سازنده حجم بود، هماهنگ کردم که شب‌ها این کلاس، چند ساعت در مغازه‌اش برگزار شود. شب‌به‌شب 15 صندلی دسته‌دار می‌گذاشتیم و درس‌های تئوری هنر قلم‌زنی را تدریس می‌کردیم و اگر کسی دراین‌بین برای بازدید می‌آمد به بچه‌ها می‌گفتم شروع کنید به کار. یک شب آقای نقیب‌زاده، مدیرکل آموزش‌وپرورش به اتفاق دبیرکل سازمان یونسکو برای بازدید از کار ما آمدند که دبیر کل بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. من چون آن زمان در پیشاهنگی مربی بودم و رحمت‌الله نیروپور هم از دوره دانشسرا مرا می‌شناخت و از فعالیت‌های من مطلع بود، گفت بیا مدیریت پیشاهنگی هنرستان ابوذر را برعهده بگیر و من امیدوارم که معاونت هنرستان را هم به تو بدهند. این را با قاطعیتی که داشت گفت اما هم خودش و هم من می‌دانستیم که این کار شدنی نخواهد بود، چراکه من تازه دانشجوی سال اول دانشگاه بودم و معاون این هنرستان که جزء پنج یا شش هنرستان برتر ایران محسوب می‌شد باید دارای مدرک مهندسی و حداقل 10 سال سابقه کار می‌بود. ابلاغیه را زد و من را فعلا برای سرپرستی پیشاهنگی به هنرستان فرستاد. آن زمان مدیریت هنرستان مهندس محمود برنجی بود که به پیشاهنگی علاقه بسیار داشت. پس گروه را فعال کردیم. روز اولی که می‌خواستند فونداسیون ذوب‌آهن را بریزند، مقامات تهران آمدند و در خط تولید سکه طلا ریختند و گروه پیشاهنگی هنرستان ابوذر برای مراسم سان دیدن و خوشامدگویی حاضر شد. خود هنرستان هم بازدیدهای خارجی زیادی داشت. یک بار گروهی از یونسکو برای بازدید از هنرستان آمدند. مهندس برنجی همیشه به ما می‌گفت وقتی گروهی برای بازدید می‌آیند ابتدا آن‌ها را ببرید تا از کارگاه‌های ما دیدن کنند. آن روز مهندس حبیب‌الله نفیسی که پدر تعلیمات فنی و حرفه‌ای ایران محسوب می‌شد هم آمده بود. در گروه یونسکو بیشتر زنان و مردان فرانسوی وجود داشتند. من یک شعر فولکلور فرانسوی یاد گرفته بودم و تصمیم گرفتم این سرود به وسیله گروه پیشاهنگی هنرستان در خلال خوشامدگویی اجرا شود. آآآلووتو ژانتی آلووتو/ آآآآلووتو ژوتو پل موره… فرانسوی‌ها این شعر را هنگام دروی محصول در مزارع می‌خوانند. گروه فرانسوی یونسکو با شنیدن این سرود بسیار به وجد آمدند و با ما همراهی کردند و همه با هم سرود را خواندیم و بعد ما را در آغوش گرفتند. مهندس برنجی بعدا به من گفت که مهندس نفیسی آن روز اشک در چشمانش حلقه زد و شب مرا در هتل عباسی خواست و گفت همین امشب مقدمات انتقال رفیعیان برای معاونت هنرستان ابوذر مطرح شود، چراکه ما به تعلیمات فنی و حرفه‌ای بسیار نظر داریم و به مدیران و معاونانی نیازمندیم که بتوانند این تشکیلات را اداره کنند. و من این‌چنین معاون هنرستان ابوذر شدم. اما آقای نقیب زاده در حکمم ذکر کرده بود معاونت مشروط بر ادامه فعالیت پیشاهنگی است.»

دریافت نشان تمدن از بین 40 کشور

احمد رفیعیان تنها مربی پیشاهنگی اصفهان بوده که در سیزدهمین جمبوری جهانی پیشاهنگی شرکت کرده است: «سال 1350 سیزدهمین جمبوری در ژاپن برگزار می‌شد. آن سال من به عنوان نماینده اصفهان به اتفاق پنج پیشاهنگ اصفهانی به ژاپن رفتیم. هدف جمبوری، for understanding  یعنی درک یکدیگر بود، آشنایی ملت‌های مختلف با فرهنگ هم و امکانی برای گفت‌وگو در خلال اردو. یادم هست که پیشاهنگان اروپایی می‌آمدند و به ما دلار می‌دادند و شاهی می‌گرفتند. یکی از تعلیمات پیشاهنگی هم کار و زندگی در طبیعت بود که در این اردو اجرا می‌شد. محل چادر اردوهای ما در دامنه کوه فوجی یاما بود با زمینی ناهموار و پر از درختچه‌های تیغ‌دار. رسمی بود در پیشاهنگی که در شب‌های اردو هر گروه باید شورایی تشکیل دهد با شرکت سرجوخه، معاون، کارپرداز و حسابدار. این‌ها البته در شب‌های بعد نقش‌هایشان تغییر می‌کرد. دکتر حسین بنایی، رئیس سازمان پیشاهنگی ایران آن شب در شورا گفت که می‌خواهیم کاری انجام دهیم که ایران بیشتر در اردو شناخته شود. بعد گفت چون حدود 40 کشور مسلمان در این اردو حاضر هستند. پس فضایی برای نماز جمعه آماده کنیم. من پیشنهاد دادم زمین کنارمان را با جابه‌جایی خاک‌ها صاف و نمازخانه‌ای ترتیب دهیم. دکتر بنایی پسندید و گفت از فردا کار را آغاز کنید. تصور کنید که این کار حداقل به 100 عمله و کارگر یا دو عدد لودر نیاز داشت. اما ما فردا زمین را خط کشیدیم و به اتفاق تیم خودمان کار را آغاز کردیم. دکتر بــنایی عـــضو کــمیته 12نفری پیشاهنگی جهان هم بود و باید به ستاد می‌رفت، اما گفت برای من کنار گروه ایران چادر بزنید. سپس خودش هم دست به کار شد و اندازه دو کارگر کلنگ زد. عصر دو روز بعد که کار تقریبا تمام شده بود بارانی سیل آسا و وحشتناک شروع به باریدن کرد و تقریبا داشت تمام زحمت ما را به باد می‌داد. فرانسوی‌ها که کنار ما بودند، کمک کردند تا راه‌ها باز شود، اما بعد طوری شد که تمام گروه‌ها حتی خود ژاپنی‌ها به مدارس و کلیساها پناه بردند. دکتر بنایی به ما گفت ما باید مقاومت کرده و با این طبیعت مبارزه کنیم، به این شکل که هم تغذیه خوب در اختیار گروه قرار دهیم و هم روحیه‌شان را بالا ببریم. خودش کارهای آشپزخانه را انجام می‌داد و من هم با فریاد شادی و سرود های پیشاهنگی به بچه‌ها روحیه می‌دادم. دو شبانه روز با این شرایط مبارزه کردیم و روز آخر از طرف سازمان جهانی پیشاهنگی به ما نشان تمدن اهدا کردند.»

از هنرستان ابوذر تا اردوی عمران ملی

رفیعیان 12 سال در سمت معاون و مدیر در هنرستان ابوذر فعالیت داشته، سال‌هایی که در کنار مهندس محمود برنجی، از چهره‌های ماندگار تعلیمات فنی‌وحرفه‌ای اصفهان با گسترش فعالیت هنرستان و فراهم‌کردن شرایط برای پذیرش بیشتر هنرجو، روزهای پرخاطره‌ای رقم می‌خورد: «هنرستان ابتدا دو نوبته بود. من تقریبا تمام طول روز در هنرستان بودم. دو سال هم بهداشت صنعتی تدریس کردم. آن دوره موقع امتحانات که می‌شد روی کاغذ این جمله که “وجدان به منزله بازرسی است که بر کارهای ما نظارت دارد” را چاپ می‌کردم و به بچه‌ها تحویل می‌دادم و گاهی یک جلسه 300 نفری را بدون مراقب رها می‌کردم و می‌گفتم هر که خواست تقلب کند و خودم هم جلسه را ترک می‌کردم. نه‌تنها کسی تقلب نمی‌کرد که حتی بعدها بسیاری از هنرجویانم می‌گفتند این جمله هنوز مراقب ماست! سال‌های آغاز به کار کارخانه ذوب‌آهن نیاز به نیرو بود پس ما کلاس‌های شبانه هنرستان و انستیتو تکنولوژی را راه‌اندازی کردیم. نگرشی وجود داشت که در کشور در کنار تربیت هر مهندس باید هفت تکنسین تربیت شود. پس با افزایش پذیرش هنرستان کسانی که سیکل داشتند می‌آمدند دیپلم فنی می‌گرفتند، دیپلم فنی‌ها، فوق‌دیپلم می‌گرفتند و تکنسین درجه دو می‌شدند و با ورود به انستیتو تکنولوژی هنرستان، مدرک تکنسین درجه یک را دریافت می‌کردند. در کنار این‌ها دوره‌های تربیت مربی هنرستان را هم تدارک دیدیم. آن زمان مهندس برنجی سرپرست تعلیمات فنی و حرفه‌ای هنرستان‌های اصفهان بود. پرورشگاه شیر و خورشید اصفهان هم دو آموزشگاه فنی و حرفه‌ای داشت که زیر نظر آموزش‌وپرورش و با مدیریت حسن نقیه اداره می‌شد و کودکان بی‌سرپرست در آن دوره مقدماتی فنی‌وحرفه‌ای را می‌گذراندند. یکی از این مراکز در خود شیروخورشید خیابان کاشانی و دیگری با نام اردوی کار در جاده نجف‌آباد و در نزدیکی اردوگاه شیخ بهایی بود که زیر نظر تیمسار اورمزد اداره می‌شد و ما بر آن نظارت داشتیم. البته هنرستان مجهز به دستگاه و ابزارهای پیشرفته و به‌روز اروپایی هم بود که کیفیت آموزش را بالا می‌برد.
تابستان 1352 جلسه‌ای با حضور اکبر زاد استاندار، حیدرعلی تاکی رئیس تربیت‌بدنی، شکرالله ورزنده رئیس سازمان پیشاهنگی اصفهان و مهندس برنجی و آقای محسن مدیرکل آموزش‌وپرورش برای تشکیل اردوی کار دانشجویی فنی و حرفه‌ای در اصفهان برگزار شد و ازآنجایی‌که من دوره‌های بین‌المللی پیشاهنگی را طی کرده و نشان وودبج هم داشتم و از سویی در هنرستان فنی و حرفه‌ای هم فعال بودم برای مدیریت این اردو انتخاب شدم. به اتفاق 54 دانشجو که 40 نفرشان فوق دیپلم فنی بودند رفتیم به سمت سد شاه‌عباس. من نماینده استانداری شدم و آقای رحیم دارابی نماینده نخست‌وزیری. هرروز با مینی‌بوس این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتیم و مناطق را بررسی می‌کردیم. با کمک هنرجویان و ماشین‌آلات اداره کل کشاورزی چند حمام و مدرسه را تعمیر، جاده بن به سمت سد شاه‌عباس را احداث و روبه روی حوزه علمیه چادگان یک حمام ساختیم که هنوز هم روی تابلوی نصب‌شده بر آن نوشته شده به همت دانشجویان اردوی نوسازی و بهسازی. پس از بازگشت گزارش کار ما به استانداری فرستاده شد و آن‌ها بسیار تعجب کرده بودند که چطور با 50 دانشجو چنین اردویی برگزار شده است. پیرو این جریان سمیناری در مشهد با حضور روسای هنرستان‌های ایران برگزار شد که من به عنوان دبیر سمینار اهداف و اصول مدیریتی این اردوها را آموزش دادم.»
سال 1353 دکتر بنایی با حضور دکتر خوش‌نویسان، رئیس ستاد اردوها و محمد ناصر عدل، سمیناری در اردوگاه منظریه تهران برگزار می‌کند، با این هدف که اردوهای کار دانشجویی اصفهان الگویی برای کل کشور شود و اردوهای عمران ملی رسما کلید بخورد: «از تمام ایران نمایندگان و رؤسای منتخب اردوهای عمرانی را دعوت کردند تا با اهداف و طرح‌های اردوی عمران ملی آشنا شوند. سرپرستی اردوهای استان اصفهان دوباره به من سپرده شد. گروه اردویی به شهرهای یاسوج، ممسنی، ایلام و جاهای دیگر فرستاده شدند و اقدامات عمرانی مثل ساخت مدرسه یا کاشت درخت طاق در کویر نطنز، سگزی، آقا علی عباس برای جلوگیری از حرکت شن‌ها انجام شد.  36 اردو استان اصفهان متشکل از 120 نفر که جمعا با 4 هزار نفر برگزار شده بود در کشور نمونه شد. طوری شده بود که استاندار وقت مستقیم با من مکاتبه داشت که این مسئله باعث شد با تنگ‌نظری‌های برخی روبه‌رو شوم و نهایتا تا سال 1355 بیشتر این مسئولیت را برعهده نگرفتم. در طول این مدت به مدیران اردوها می‌گفتم که شیطان برای دست‌های بیکار کار می‌سازد، پس تا می‌توانید بچه‌ها را به کاری سرگرم کنید، کار عمرانی نبود، کار هنری و کار هنری نبود کار ورزشی. در همان سال‌ها دو مرتبه فرصتی پیش آمد تا برای ادامه تحصیل به آمریکا بروم، اما ازآنجاکه مادرم راضی نبود تصمیم گرفتم قید ادامه تحصیل در خارج از کشور را بزنم.» احمد رفیعیان سال 1356 مدیریت هنرستان ابوذر را برعهده می‌گیرد و سال 57 رئیس سازمان پیشاهنگی استان و معاون انستیتو تکنولوژی آموزشگاه مهاجر اصفهان می‌شود: «پس از انقلاب انستیتوهای هنرستان به آموزشگاه مهاجر منتقل شد و آموزشگاه با نام دانشکده مهاجر با تربیت تکنسین درجه یک به فعالیت ادامه و در واقع فعالیت هنرستان و انستیتو جدا شد.»

بازنشستگی آغاز کارهای تازه

رفیعیان سال 1364 بازنشسته شده و حالا در دهه 80 زندگی همچنان دست از کار و فعالیت نکشیده، مدیر یک کارخانه تولید پارچه و مؤسس شهرک مجتمع‌های صنعتی بافندگان نوین سپاهان است: «تلاش کردم پس از بازنشستگی دو مسیر اصلی زندگی‌ام یعنی فنی حرفه‌ای و پیشاهنگی را ادامه  دهم. به همین دلیل در سال‌های اخیر که انجمن دوستداران پیشاهنگی در تهران تشکیل شد، مسئولیت گروه اصفهان را عهده دار و رئیس هیئت امنای هنرستان ابوذر هم شدم.» او حالا پس از سال‌ها تلاش در زمینه تربیت هنرجو به گفته خودش برای حل ریشه‌ای مسئله اشتغال و اعتیاد جوانان دو درخواست دارد: «اول توجه ویژه به تعلیمات فنی‌وحرفه‌ای به این صورت که هنرستان‌های وزارت آموزش‌وپرورش و مراکز تعلیمات فنی و حرفه‌ای وزارت کار در سازمان مستقلی به نام سازمان تعلیمات فنی و حرفه‌ای متمرکز شود که صبح‌ها به تعلیمات هنرستان و عصرها به دوره کوتاه‌مدت فنی و حرفه‌ای اختصاص یابد. دوم اینکه سازمان ملی جوانان و مراکز تربیتی و ورزشی فعال و تعلیمات پیشاهنگی به شکل پویا در دستور کار مدارس قرار گیرد.»

 

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    شیما خزدوز

برچسب‌های خبر