دیدن آفتاب
«روز پنجشنبه و شب جمعه، مختصر برفی آمده و تمام روز جمعه را، پس از یک ماه ابر و برف، هوا صاف و آفتاب دیده شده است. ولی مجددا از صبح شنبه، هوا ابری و مستعد بارندگی است.» (اخگر 281، 6 بهمن 1308 شمسی) در همین صفحه، بالای گزارش هواشناسی، شرح جالبی است از دو خبر مربوط به پخش زغال و خاکه زغال به منظور ابزار سوخت مردم و نیاز مبرم آنها به سوخت به دلیل سرمای بی سابقه و همچنین بستهشدن جادههای مواصلاتی به دلیل حجم بسیار برف که چنین آمده است:
حمل زغال
«سه دستگاه کامیونی که جهت حمل زغال به نجفآباد فرستاده شده بود، دو دستگاه آن که جلوتر رفته بودند توانستهاند خود را به نجفآباد برسانند، ولی یک کامیون دیگر به واسطه مسدود بودن راه و زیادی برف به شهر برگشته و مقرر شده است امروز یک دستگاه کامیون با عدهای از طرف امنیه برود که ضمنا راه را هم باز کنند. یک کامیون زغال هم به شهر حمل (شده) و تحویل یک نفر علاف (علوفه فروش یا هیزم فروش) داده شده که به مصرف فروش برساند.» (همان)
نرسیدن پست
«به واسطه مسدود بودن راهها، قریب به یک هفته است که از هیچ طرف پست وارد نشده و فقط دیروز پست شهرضا و دهکرد وارد شده است و بهطوریکه اطلاع یافتهایم از طرف اداره طرُق بنا شده است عدهای را برای بازکردن راهها، مخصوصا راه طهران، بفرستند.»(همان)
این دو خبر، در کنار گزارش دیدهشدن آفتاب پس از دوره مداومِ ابر و برف و باران، بسیار دور از ذهن و تجربه امروز ماست. امروزه ما به جای دیدن آفتاب، دیدن لکهای ابر و باران و شاید اندکی برف را انتظار میکشیم تا علاوه بر حس کردن حال و هوای زمستان، هم هوای تمیز را تجربه کنیم و هم برای تابستان گرم و کمآبی پیش رو، ذخیره آبی داشته باشیم. بنابراین تصور کردم میان این زمان، یعنی آخرین زمستان قرن چهارده خورشیدی با زمستان سال 1308، در دهه اول همین قرن، هیچ پل معلقی نمیتوان برقرار کرد تا تجربههای مشترک آدمیان از روی این پل خیالی، رد و بدل شود. اما ناگهان یاد کرونا افتادم! این ویروس عجیب که حالا بیش از یک سال است که روی کره زمین برای آدمیان شناخته شده، چه گرفتاریها که ایجاد کرده و چه جانها که به تاراج برده است. دریافتم که اگر مردمان سال 1308 در اصفهان از شدت برف و سرما در خانهها زندانی شده بودند و حسرت ذرهای آفتاب را میکشیدند تا بلکه در گرمای جانبخش آن سرمای تن را بیرون کنند، مردمان امروز به دلیل شیوع ویروسی بد ذات مجبور به قرنطینه در خانهها شدهاند و حسرت ذرهای آفتاب، باد، باران و اصلا هوای آزاد را دارند تا بدون ماسک و با خیال آسوده در آن نفس عمیق بکشند! هوای آزاد با فاصله اجتماعی آزاد، که اگر انسانی به دو متریشان نزدیک شد، هول بَرِشان ندارد و پا به فرار نگذارند! درواقع، اگرچه شرایط نود و یک سال پیش برای ما غیر قابل درک است، اما شرایط امروز نیز در سختی و عجیبی، دستکمی از آن دوران ندارد.
حتی خبر سوم در روزنامه اخگر، یعنی نرسیدن پست به دلیل مسدودبودن راهها در اثر برف و بستهبودن تمام راههای مواصلاتی اصفهان به مدت یک هفته، شباهت بسیاری به قوانین منع عبور و مرور و سفرهای بین شهری و استانی در این دوران کرونایی دارد. البته ما امروزه در عصر ارتباطات زندگی میکنیم و هزار و یک راه و امکان ارتباطی زمینی و هوایی و حقیقی و مجازی در دسترس ماست تا اگر محتوای پستیای داریم آن را برای گیرندهاش ارسال کنیم؛ اما همین محدودیتهای تردد که در این یک سال به وجود آمد، در مقام مقایسه، میتواند تجربهای همانند بستهشدن تمام جادههای اصفهان در سال 1308 را برای مردمان این عصر، ایجاد کند.
در واقع هر دو، نوعی تجربه محدودیت اجباری است که اتفاقا شکستن قوانین محدودیت در هر دو مورد، ممکن است خطر جانی به همراه داشته باشد. بنابراین اگر تاریخ را از این زاویه نگاه کنیم، یعنی با عینک نسبیت به بررسی تاریخ بپردازیم و آدمها را در هر عصر بسته به شرایط زمانه خودشان بسنجیم، ایمان میآوریم که تاریخ تکرار میشود و تجربیات آدمها در قرنها یا جغرافیاهای مختلف، میتواند نقاط اشتراک بسیاری داشته باشد. ضمن اینکه عبور تاریخ و گذرا بودنش به ما امید میدهد تا با خیال راحت بگوییم: این نیز بگذرد!