اما لحظهای از خودمان سوال کنیم تا به حال برای این خودِ سرگشته چکارکردهایم. به دیدمان وسعت دهیم، از خودمان بپرسیم چه کسی پشتیبان ما در زندگیمان است. وقتی به عمق دعاهایمان میاندیشیم هر کدام ندایی از تلاش است؛ اما نسشته به جایی نخواهیم رسید، ماه مبارک ایامی را با خود به ارمغان میآورد که در آن میتوانیم به معنویت دست یابیم و در پناه معنویت، آرامش را در آغوش بگیریم. سعادتی است که هر سال تجربهاش میکنیم اما در این گذار چقدر رشد کردهایم؟ چقدر به خودمان اندیشیدهایم و در پی آن به کجا رسیدهایم؟ آیا فقط نخوردن و نیاشامیدن را تحمل کردهایم یا اینکه در این میدان خودمان را نیز برانداز کردهایم؟
درست است، خودمان! خودی که تنها نیست و ذهنی را در وجودش حمل میکند که انگار ماهیتی جدا از وجود است، ذهنی که توانایی آن را دارد که آدمی را در دنیای پر از قصاوت رها سازد، ذهنی که دائم در حال پرسه زدن در موقعیتهای تجربه شده زندگی ماست، عجب ذهنِ مشغولی! آیا این ذهن نیازمند شفقت نیست؟ ما در حق ذهنمان چکارکردهایم؟ از آن چشم پوشاندهایم یا سرکوبش کردهایم و در آخر خودمان را در انبوهی از فکرها به اسارت کشیدهایم؟
بیاییم گامی برداریم و این ایام مبارک را به غنیمت بشماریم و این بار کنار نخوردن و نیاشامیدن، روزه «نمیدانم ولی میخواهم بدانم» بگیریم. بیاییم فرصتی به ذهنمان دهیم و در این فرصت کشف کنیم که آیا ریشه بسیاری از تعارضات زندگی ما بخاطر موضع «میدانم» نبوده است، موضعی که همیشه ما را بر سر دو راهیهای بیسرانجام کشانیده و برچسبهای ناعادلانهای را به شخصیت هر یک از ما زده است.
میخواهیم ذهنیسازی را شروع کنیم؛ با همسرمان، فرزندمان، دوستمان و… از این موضع ارتباط بگیریم. آغازگر تغییر از درون شویم. خودمان را از اسارت «میدانمهای» خانه خرابکن نجات دهیم. میخواهیم در این ماه عزیز با ذهنمان آشتی کنیم اما مسیری سخت پیش رویمان است. بخاطر اینکه میخواهیم حالت اتوماتیکوار بودن را از ذهن جدا کنیم و آن را در زمان اکنون مستقر سازیم.
در میان تنشهای پی در پی ذهن میخواهیم به سر منزل مقصود برسیم. از منزل «میدانم» عبورکنیم، از منزل «درک» بگذریم تا به منزل اصلی که همان «فهم» است، برسیم. در حقیقت منتالیزیشن یا ذهنیسازی کنیم. فهم، منطقه امنی است که انسان را به آرامش میرساند. در این ماه تلاش کنیم تا ذهن پر از مشغله خویش را نگاه کنیم و در لحظه اکنون او را دریابیم. ماه، ماه تزکیه است، تزکیه روح و نفس همان آشتی با ذهن است، ذهنی پر از قضاوت و پر از پرسش و پر از چراهای بیپاسخ. با خودمان تمرین کنیم به جای اینکه دل به دل قضاوتهای ذهنمان دهیم از حالا یاد بگیریم بگوییم«نمیدانم ولی میخواهم بدانم». ما میخواهیم زندگی کنیم و در این زندگی خواهان آرامش هستیم. این را بدانیم که در دل جنگ، آرامش میمیرد. این را بخاطر بسپاریم؛ ما شایسته یک زندگی پر معنا هستیم که بتوانیم به رشد معنویت برسیم. پس حالا از ذهنمان در موضع ذهنیسازی آغاز کنیم.