خبری از شادیهای جمعی در خیابان، تکاندادن پرچم نامزد موردنظر، بوقزدن برای افراد همنظر، غلیان هیجان برای اینکه ببینیم چه کسی پیروز این جریان است، نیست. البته این تمام ماجرا نیست. شرکت در انتخابات و تلاش برای متقاعدکردن افراد دیگر برای رأیدادن به یک نامزد خاص، ریشه در آینده ما دارد؛ تصمیمی است که شبیه یک طناب، زندگی آینده ما را به دنبال خود میکشاند. در این گزارش سراغ نوجوانها رفتیم تا ببینیم باوجوداین بیحالی مردم برای انتخابات، نظر آنها در رابطه با رأیدادن چیست. آیا دوست دارند در انتخابات شرکت کنند؟
خشتگذاشتن برای ساختن
فاطمه هنوز به سنی نرسیده است که رأی بدهد؛ اما میگوید که اگر سن رأیدادن داشت، حتما این کار را انجام میداد. او میگوید: «انتخابات، آینده کشور را میسازد؛ پس ما باید حتما در آن شرکت کنیم و با انتخاب فردی شایسته و اصلح، آیندهای روشن برای خودمان و بقیه بسازیم.» از فاطمه میپرسم که با چه پیشفرضی میگوید که آینده ما به دست رئیسجمهور ساخته میشود و او در جوابم میگوید: «یک رئیسجمهور خوب که مدیریت و برنامهریزی صحیح دارد، میتواند کشور را سربلند و پیروز کند و یک رئیسجمهور بد میتواند کشور را نابود کند.»
رئیسجمهور خوب ازنظر فاطمه کسی است که مدیر، مدبر، باایمان، از جنس مردم و بااراده باشد و علاوهبر همه اینها از دغدغههای مردم باخبر باشد و به آنها رسیدگی کند.
به من چه؟
مبینا برایش مهم نیست چه کسی رئیسجمهور شود. این بیاهمیتی او به این موضوع برای این است که مبینا چندان درگیر مسائل سیاسی نمیشود. او اصلا خودش را در جو سیاست نمیاندازد و هیچ مطالبهای از هیچ فرد سیاسی ندارد. به نظر میرسد این بیتفاوتی او ناشی از ناامیدیاش است. بعدتر وقتی میخواهم درباره علت این بیتفاوتی بگوید، جواب میدهد: «نمیدونم واقعا! ولی کلا خیلی از اینجا متنفرم. شاید به این دلیل است که به همهچیز، بیتفاوتم.»
نظر ما که مهم نیست
علی نظرش برای رأیدادن منفی است. او میگوید که اصلا به سیاست اهمیت نمیدهد و برایش چنین چیزهایی مهم نیست. «تا جایی که به من مربوط شود و کسی نظرم را بخواهد، میگویم که در این انتخابات شرکت نکنید. باید بیتفاوت بود؛ چون در این سالها بزرگان کشور به نظر مردم اهمیتی نمیدهند.» علی چندینبار اشاره میکند که این نظر اوست و هرکسی میتواند درباره این موضوع نظرات متفاوتی داشته باشد. او در کنار تمام حرفهایش، میگوید که در جریانهای سیاسی باید میانهرو بود، نه جانبداری افراطی از کسی کرد و نه رد تمام و کمال؛ چون سیاست پیچوخم زیادی دارد و آدم را بازی میدهد.
مطالبه او از رئیسجمهور آینده ایران این است که مردم را اذیت نکند. «هرکسی میآید، اذیت نکند و کار مردم را راه بیندازد؛ چون این به نفع خودش است. اگر خوب باشد، ممکن است سالهای بعد هم مردم او را انتخاب و به حرفهایش گوش کنند؛ اما اگر آدم خوبی نباشد، کلا از چشم مردم میافتد.»
رأی میدهم؛ اما نمیدانم به چه کسی
مهدی قاطعانه میگوید که در انتخابات شرکت میکند؛ اما در این مدت که مناظرهها را دیده هیچکدامشان، نظر مهدی را جلب نکردهاند؛ برای همین او هنوز نمیداند به چه کسی رأی دهد و ممکن است رأیش سفید باشد. «اعتراضم به کاندیداهاست؛ اما نه در حدی که کلا از رأیدادن صرفنظر کنم. مشارکت در انتخابات را نمیخواهم از دست بدهم؛ چون باور دارم کسی که در انتخابات شرکت نمیکند، عملا آینده کشورش برایش مهم نیست. علاوه بر نظر من و رأیدادن افراد، چیزی که این مدت برایم عجیب بود و به چشم دیدم و دوست دارم از آن حرف بزنم، این بود که تعدادی از افراد صرفا برای پست و مقام و پول به کسی رأی میدهند؛ یعنی این افراد خودشان و انتخابشان را به مقداری پول میفروشند!» مهدی در ابتدای حرفهایش گفته بود که در انتخابات شرکت میکند؛ اما شاید به کسی رأی ندهد. از او علت این کارش را میپرسم و او میگوید: «حضور در روز انتخابات نشاندهنده این است که بگویم من کشور را دوست دارم و برای آیندهاش حاضر به حضور در انتخابات هستم. اگر به کسی رأی نمیدهم، دلیل اولم نداشتن اطمینان به کاندیداهاست و دلیل بعدیام، ترس. ترس از اینکه چه کسی را انتخاب کنم که چهار سال بیهوده کشور را به فنا ندهد. او خودش را مسئول انتخابش میداند. از طرفی هم میترسد که رأی ندهد و آنقدر مشارکت کم باشد که از این لحاظ برای کشور دردسر ایجاد شود.
امید ندارم
پریا از گفتن نظرش ممانعت میکند. میگوید: «اگر من نظرم را بگویم، تو آنها را نمینویسی.» به او اطمینان میدهم که نظرش مهم است و در این گزارش آورده میشود؛ چون او هم شهروند این جامعه است و حق دارد آزادانه از عقایدش بگوید، انتقاد کند و حتی ناامیدیاش را ابراز
کند. پریا در خصوص رأیدادن گارد زیادی دارد؛ حتی به اطرافیانش گفته است که اگر در این انتخابات شرکت کنند، او با آنها ارتباطش را قطع میکند. پریا هم با نظر علی موافق است و میگوید که نظر ما مردم در این انتخابات مهم نیست و بزرگان کشور برایشان اهمیت ندارد ما چه کسانی را انتخاب میکنیم. او بارها در حرفهایش از این جمله استفاده میکند: «من هیچ امیدی به بهبود اوضاع ندارم.» این ناامیدی در سالهای اخیر یقه پریا را گرفته است؛ چون اینطور که میگوید در دوره قبلی انتخابات، شوروشوق زیادی داشته است. «انتخابات ۹۶ من به ستاد نامزد موردنظرم میرفتم؛ حتی شال بنفش خریدم. در این حد پیگیر بودم؛ ولی الان میگویم که دلیل آن کارهایم، ناآگاهی و بچگی بوده است. دختری ۱۱ساله بودم که از سیاست و تاریخ چیزی نمیدانستم. اگر میدانستم هیچوقت نمیرفتم. ولی خب، جوی بود که برای بچهای در آن سنوسال باحال بود. با دوستم میرفتیم و خوش میگذراندیم. میدانی من آن روزها هنوز کمی امید داشتم: امید به بهترشدن شرایط. الان کاملا قطعامید کردم. بهخاطر همین هم دارم تلاش میکنم ایران را ترک کنم. کورسوی امیدی که برایم مانده، آنقدر نورش کم است که نمیتوانم به امیدش بمانم.»