کرونای دلتا، چهره جدید کرونا؛ چهرهای که این بار بی رحمتر از سویههای قبل ظاهر شده و کوچک و بزرگ را در برگرفته، میتازاند و سرنوشت نامعلوم، اما تلخی را برایمان رقم خواهد زد. وزیر با نمک بهداشت در آخرین روزهای تصدیگریاش بر وزارتخانه بهداشت و درمان دست از خوش نمکی بر نمیدارد و همچنان مشغول رؤیا بافی در جهان دیگری سیر میکند. مرگ و میرها سیر صعودی به خود گرفته و در همین اصفهان، روزانه به طور میانگین، حدود 16 نفر به خاطر ابتلا به ویروسی که سوغاتی است نامبارک از سرزمین چین، راهی گورستان میشوند. مرگ و میر، اما برایمان عادی شده؛ انگار که فوتیهای روزانه فقط عدد و رقمی باشند که ظهر به ظهر سیما سادات لاری، سخنگوی ستاد کرونا وظیفه دارد روبه دوربین صدا و سیما بایستد و آنها را اعلام کند تا شاید به ظن خودشان وزارت بهداشت اینگونه در رابطه با کرونا شفاف سازی کرده باشد. این روزها هر چه سیمای کرونا عبوستر و ترسناکتر میشود، مردم با آن بیشتر کنار میآیند و نسبت به آن بیتفاوتتر میشوند؛ انگار که یاد گرفته باشند با کرونا چطور زندگی کنند! هشدارها و اخطارها و آمارهای روزانه ابتلا به کرونا و تعطیلیهای نیم بند هم دیگر افاقه نمیکند. مردم به ستوه آمدهاند و دیگر ردپایی از همان ترسی که اوایل شیوع کرونا در وجودشان رخنه کرده بود، نیست. بهروز کلیدری، معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در گفتوگو با خبرآنلاین میگوید سرعت ابتلا به کرونا در اصفهان حیرت انگیز است و در این دو سال چنین وضعیتی نداشتیم. اگر اصفهان تعطیل نشود، فاجعه پیش خواهد آمد. او اما نگفته که منظور از فاجعه چیست و آمار ابتلایان به کرونا و مرگ و میر ناشی از آن باید به چند نفر در روز برسد تا بگوییم فاجعه رخ داده است؟ آیا اکنون که به گفته خود او و همکارانش، تمامی بیمارستانهای شهر در حال انفجار هستند و بیماران کرونایی امان کادر درمان را بریدهاند، فاجعه رخ نداده است؟ آیا دو سال پی در پی دست و پنجه نرم کردن با ویروس مرموذی به نام کرونا آن هم بدون برنامه درست و درمان و محدودیتهای سفت و سخت و واکسیناسیون منظم، فاجعه نیست؟ آیا تعطیلی شش روزه در تهران و البرز یا همین تعطیلهایی که ستاد کرونا برای مشاغل در نظر گرفته توانسته دردی را درمان کند و از تجمعها و دورهمی ها و برگزاری عروسیها و مراسم ختم و فعالیت اصناف پر خطر جلوگیری کند؛ به غیر از این است که به گفته دبیر کمیته علمی کشوری کرونا «مسافرتها حتی زمانی اتفاق می افتد که برای تردد جریمه هم در نظر گرفته میشود، اما مردم تمایل دارند جریمه را حتی به صورت دنگی پرداخت کنند، اما حتماً به سفر بروند؛ درحالیکه زمانی که حرف از قرنطینه زده میشود، به این معنی است که مردم باید در خانه بمانند، اما مشاهده میکنیم که این امر با مسافرت رفتن اشتباه گرفته میشود.» اگر اسم اینها فاجعه نیست پس چیست؟ چه اتفاقی باید رخ دهد تا متوجه شویم فاجعه خیلی وقت است که بیخ گوش ما رخ داده؛ از همان وقتی که کرونا در کشور شیوع پیدا کرد و مسئولان ما آن را انکار کردند یا آن را یک بیماری ساده پنداشتند تا به الانی که افسار کار از دست در رفته و به این سادگیها نمیتوان جلوی سرایت کرونا و سویههای مختلف آن را گرفت؛ موضوعی که مردم هم آن را به خوبی میدانند و شاید برای همین هم است که خودشان را زدهاند به کوچه علی چپ و برایشان مهم نیست که کرونا چه بلایی قرار است سرشان بیاورد؛ انگار که بعد از دو سال به کرونا عادت کرده باشند؛ مثل همه بحرانها و مشکلات دیگری که خیلی زود یاد گرفتند باید به آن عادت کنند، چون راه برون رفتی برای آن وجود ندارد؛ مثلاً بی آبی، گرانی، بیکاری وهمچنین عادت کردن به دروغ گفتنها و عده و عید دادنهای گاه و بیگاه مسئولان … . این را هم خوب میدانند که مسئولان آنقدری که در ایجاد بحران مهارت دارند ارادهای در حل و رفع بحران ندارند؛ چرا که آنها یاد گرفتهاند همیشه انگشت اتهام را سوی مردم بگیرند و در هر حالتی آنها را مقصر جلوه بدهند یا اینکه برای تبرئه کردن خودشان توپ را توی زمین هم بیندازند و از خود سلب مسئولیت کنند. نمیخواهیم بدبینانه فکر کنیم، اما با چنین وضعیتی به نظر می رسد کرونا روز به روز «فاجعه» جدیدی در کشورمان رقم بزند؛ فاجعهای که البته هنوز خیلیها چشمشان را روی آن بستهاند و آن را جدی نگرفتهاند؛ در چنین شرایطی تنها این خود ما هستیم که باید هوای خودمان را داشته باشیم. همین و بس!