بعد از 48 سال تدریس ادبیات، تاریخ و فرهنگ باستان، نمیتوانم به این فکر نکنم که یونانیها، همان کسانی که این بازیها را نزدیک به 3000 سال پیش یعنی در سال 776 قبل از میلاد مسیح پایهگذاری کردند، درباره چنین نسخه غیرعادی و شبحواری از جشنواره المپیکیشان چه تصوری میتوانستند داشته باشند. از بسیاری جهات، احتمالاً چنین ایدهای را پوچ و احمقانه تلقی میکردند.
در یونان باستان، المپیک هرگز فقط به ورزشکاران منحصر نمیشد بلکه قلب و روح این جشنواره در حقیقت آن تجربه مشترکی بود که تمام کسانی که در این رویداد حضور مییافتند، در آن سهیم بودند. هر چهار سال یکبار، ورزشکاران و تماشاگران از گوشههای دوردست جهان یونانیزبان، به شوق برقراری ارتباط با هموطنان و خدایانشان، به المپیا1 سفر میکردند.
در سایه رؤیاها
برای یونانیها، در طول پنج روز اجرای این بازیها در گرمای اواخر تابستان، دو جهان به طرز خارقالعاده و اعجابآوری در المپیا در هم میآمیختند: یکی قلمرو زندگی روزمره با محدودیتهای انسانی آن و دیگری یک دنیای فراطبیعی، یادگاری از روزگارانی که موجودات برتر، خدایان و قهرمانان، بر زمین میزیستند.
شرکتکنندگان در مسابقات ورزشی در یونان باستان، مشابه چیزی که امروزه شاهد هستیم، اجراهایی را به نمایش میگذاشتند که تواناییهای انسانی را تا سرحد فروپاشی آنها به چالش میکشیدند؛ اما برای یونانیها، این رقابتهای سخت میتوانست برانگیزاننده الهامات و ادراکاتی باشد که ممکن بود بهواسطه آنها انسانهای فناپذیر معمولی برای مدت کوتاهی با موجودات نامیرای فوقطبیعی در هم بیامیزند.
پیندار2، از شعرای یونان باستان، که به خاطر ترانههایی که به مناسبت پیروزی برای برندگان در المپیا میسرود معروف بود، چنین لحظه متعالی و خارقالعادهای را اینگونه به تصویر کشیده است: «انسانها مخلوقات یکروزهاند؛ اما انسان بودن چه هست و چه نیست؟ انسان تنها سایهای از یک رؤیاست؛ اما آن هنگام که تلألویی از نور از سوی زئوس3 نزول میکند، نوری درخشنده بر انسانها میتابد و عمرشان به شیرینی عسل خواهد شد.»
بااینوجود، چنین لحظاتی از شهود و درک ناگهانی تنها در صورتی به وقوع میپیوستند که شاهدانی بهطور فیزیکی در آن مکان حضور داشتند و خود را در این اغواگری رعشهآور و درعینحال لذتبخش با الوهیت غرق میکردند و در آن سهیم میشدند. به بیان ساده، در یونان باستان مسابقات المپیک و تجربیات معنوی از یکدیگر قابلتفکیک نبودند.
در المپیا، ورزشکاران و تماشاگران با هم در سفری زیارتی بهسوی یک مکان مقدس همراه میشدند. ازلحاظ قانونی، مسابقات المپیک در دوران کنونی میتواند در هر شهری که کمیته بینالمللی المپیک انتخاب کند، برگزار شود؛ اما این بازیها در دوران باستان میتوانستند تنها در یک مکان مشخص در غرب یونان انجام شوند و نکته مهمتر اینکه دراینبین، تأثیرگذارترین و الهامبخشترین رویدادها در استادیومی که ظرفیتی معادل 40000 نفر را داشت یا در سالنهای مخصوص کشتیگیری و مشتزنی صورت نمیگرفت.
در عوض، این رویدادها در بیشهای به نام آلتيس4 برگزار میشدند، جایی که گفته میشود هرکول برای اولین بار در آنجا محرابی بنا نهاد، گاوهای نری را برای زئوس قربانی کرد و یک درخت زیتون وحشی کاشت. با قطعیت میتوان گفت که نیمی از رویدادها در طول این جشنواره، بهجای اینکه تماشاگران را از شاهکارهایی چون پرتاب دیسک، پرتاب نیزه، پرش طول و مسابقات دو و کشتیگیری محظوظ کنند، در عوض آنها را مسحور و مجذوب ضیافتهای باشکوهی میکردند که در آنها حیوانات به احترام خدایانی که در بهشت مسکن داشتند و قهرمانانی که مدتها قبل درگذشته بودند و ارواحشان همچنان در این جهان مانده بود، قربانی میشدند.
در غروب روز دوم، هزاران نفر در آلتیس گرد هم میآمدند تا مراسمات تدفین پلوپس را بازآفرینی کنند، قهرمانی انسانی که زمانی در یک مسابقه ارابهرانی شرکت کرده بود تا دختر یکی از سران محلی را از آن خود کند؛ و اما اوج قربانیها مربوط به صبح روز سوم بود و در محراب بزرگ زئوس صورت میگرفت. این قربانگاه پشتهای از خاکسترهای گچاندود شدهای بود که از قربانیهای پیشین حاصل آمده بود، 22 فوت5 بلندی داشت و گرداگرد آن نیز به 125 فوت میرسید. در آیینی به نام هکاتوم6، صد رأس گاو نر ذبح میشدند و استخوانهای ران آنها که از چربی پوشیده شده بود، بر فراز این قربانگاه سوزانده میشد تا دود و عطری که از آن برمیخاست به آسمان برسد و زئوس بتواند در آنجا از آن مستفیض شود.
شکی نیست که بسیاری از تماشاگران از فکر اینکه زئوس بر فراز سر آنها در پرواز است، درحالیکه لبخند میزند و اولین قربانی هرکول را به خاطر میآورد، به خود میلرزیدند.
تنها چند یارد7 آنسوتر از محراب بزرگ، رویارویی دیگری با زئوس انتظار تماشاگران را میکشید که البته بصریتر هم بود. در معبد زئوس که حدوداً بین سالهای 468 تا 456 قبل از میلاد مسیح بنا شده بود، تندیسی عظیم به بلندای 40 فوت از این خدا قرار داشت درحالیکه بر تخت پادشاهیاش جلوس کرده بود، پوستش از عاج کندهکاری شده بود و لباسهایش را هم از طلا ساخته بودند؛ با یک دستش الهه گریزان پیروزی، نیکه، را گرفته بود و در دست دیگرش عصایی قرار داشت که بر روی آن پرنده مقدس او، عقاب، نشسته بود. این مجسمه بسیار بلند و پرابهت در استخری مواج و درخشان از روغن زیتون که آن را احاطه کرده بود، بازتاب مییافت.
در جریان رویدادهای المپیک، ورزشکاران اجراهای خود را بهصورت عریان انجام میدادند تا از قهرمانانی چون هرکول، تسئوس و آشیل تقلید کنند. تمام این چهرههای اسطورهای مرز بین انسان و ابرانسان را شکسته بودند و اغلب در نقاشیها و مجسمهها بهصورت عریان به نمایش گذاشته میشدند.
عریانی ورزشکاران این تصور را به تماشاگران القا میکرد که در این مکان مقدس، رقابتکنندگان امید دارند بتوانند در قالب آیین ورزش، رعشه مسرتبخش حاصل از اتصال به الوهیت را بازآفرینی کنند؛ و در بیشه آلتیس نیز جنگلی از صدها تندیس عریان مردان و پسران به بار آمده بود؛ برندگان پیشین این رقابتها که مجسمههای آنها استاندارد بازیها را برای تازهواردان مشتاق و نامجو تعیین میکرد.
سفرنامهنویس یونانی، پوسانیاس، در قرن دوم قبل از میلاد مسیح چنین نوشته است: «چیزهای واقعاً حیرتآور بسیاری هستند که انسان میتواند در یونان ببیند و بشنود؛ اما چیز منحصربهفردی درباره چگونگی رویارویی با الوهیت در بازیهایی که در المپیا برگزار میشود، وجود دارد.»
جامعه و حس تعلق و همدلی
یونانیها در حدود 1500 تا 2000 ایالت کوچک میزیستند که در سرتاسر منطقه مدیترانه و دریای سیاه پراکنده بودند. ازآنجاکه سفر از راه دریا در هنگام تابستان تنها راه ممکن و عملی برای عبور و مرور در این شبکه جغرافیایی پیچیده و حساس بود، مسابقات المپیک میتوانست یک یونانی در جنوب اروپا و یونانی دیگری را که در اوکراین کنونی میزیست وسوسه کند که بخواهند برای مدت کوتاهی در این جشنواره با هم تعامل داشته باشند، جشنوارهای که نهتنها از زئوس و هرکول بلکه از زبان و فرهنگی تجلیل میکرد که این اساطیر را خلق کرده بود.
اما ورزشکاران تنها کسانی نبودند که در این جشنواره توانمندیهای خود را به نمایش میگذاشتند، بلکه شعرا، فیلسوفان و سخنرانان نیز به المپیا میآمدند تا در مقابل جمعیتهایی به اجرا بپردازند که شامل تجار و سیاستمداران هم میشدند و دراینبین، تمام افراد احساسات و افکار خود را در قالب نوعی «احساس اقیانوسی»8 با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند، حس اینکه برای لحظهای بهعنوان مردم یونان با همدیگر متحد و یکی باشند.
خب، هیچ راهی نیست که بتوان به کمک آن معجزه تلویزیون را برای یونانیها توضیح داد و اینکه چطور چشم الکترونیکی آن میلیونها بیننده در سرتاسر جهان را بهطور غیرمستقیم به تماشای بازیهای مدرن میبرد؛ اما نکته اینجاست که کسانی که به المپیا میآمدند، نوع متمایز و منحصربهفردی از تماشا را تجربه میکردند.
واژهای که بهطورمعمول در زبان یونانی برای شخص نظارهکننده به کار میرود، نهتنها به کلمه «تئاتر» مرتبط است بلکه به واژه دیگری در این زبان ارتباط دارد که به معنای نوع خاصی از دیدن است که لازمه آن سفر کردن از خانه به مکانی است که در آنجا چیز شگرف و حیرتآوری در حال رخداد است. در حقیقت، این واژه دوم دری را به روی تجربیات مقدس باز میکند، چه این تجربه ملاقات با یک روحانیِ عالم به اسرار غیبی باشد و چه شرکت کردن در یک آیین مذهبی.
حضور یافتن در یک جشنواره ورزشی-مذهبی مثل المپیک، یک تماشاگر معمولی را به فردی تبدیل میکرد که شاهد و نظارهگر رخدادی مقدس بوده است و این فرد کسی بود که میتوانست در نقش یک سفیر، عجایبی را که در جهان خارج مشاهده کرده بود برای مردم سرزمین خود گزارش کند. تصور اینکه تصاویر تلویزیونی از المپیک توکیو بتوانند به چنین نتایجی دست یابند، دشوار است.
مهم نیست که در بازیهای 2020 توکیو چند رکورد جهانی شکسته میشود و شاهد چند شاهکار بیسابقه خواهیم بود؛ درهرحال، سالنها و استادیومهای خالی، هیچ خدا یا قهرمان حقیقی و نابی را به خود جذب نخواهند کرد: بازیهای توکیو حتی از المپیکهای مدرن قبلی هم کمتر جادویی و مسحورکنندهاند.
اما درهمانحالکه شمارش مدالها شکوه و افتخاری زودگذر را به برخی ملتها اعطاء میکند و بعضی دیگر را در شرمساری نومیدکنندهای فرو میبرد، شاید یکی دو لحظه کلیدی و تأثیرگذار بتواند ورزشکاران و تماشاگران تلویزیونی را در نوعی احساس اقیانوسی با هم متحد و یکی کند: حس شهروندان جهان بودن، تجلیلگران این شگفتی که معنای انسان بودن و شاید هم برای مدت کوتاهی ابرانسان بودن چه میتواند باشد.
پینوشتها:
1. Olympia، دشتی در یونان باستان که جایگاه مسابقات المپیک بود.
2. Pindar
3. Zeus، در اساطیر یونان باستان زئوس خدای آسمان و رعدوبرق و پادشاه تمام خدایان دیگر است.
4. Althis
5. هر یک فوت تقریباً معادل 30 سانتیمتر است.
6. hecatomb
7. هر یک یارد تقریباً معادل یک متر است.
8. oceanic feeling، اصطلاحی روانشناسی که اولین بار توسط رومن رولان، نویسنده فرانسوی، به کار برده شد و به معنای نوعی «حس ابدیت» و «یکی بودن با جهان بیرون بهعنوان یک کل» است.
این مطلب ترجمه مقالهای است به قلم وینسنت فارنگا، استاد مطالعات کلاسیک و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، که در تاریخ 23 جولای 2021 در وبسایت کانورسیشن (theconversation.com) منتشر شده است. این سازمان رسانهای میکوشد نتایج پژوهشها و مقالات منتشرشده توسط محققان، متخصصین و دانشگاهیان در حوزههای مختلف را در دسترس عموم قرار دهد.